part 5:hell

210 27 0
                                    

همراه با ناله عمیقی ارضا شد و سر برده ای که کنار پاهاش زانو زده بود رو به شدت به کناری هل داد
و با سستی که کم کم رو به کاهش بود
ایستاد و به سمت در ورودی رفت و بعد از چک کردن چهره و ظاهرش به سمت پله های بلند کاخ طلایی که برخلاف اسمش غرق بود در سیاهی و تاریکی

سیاهی که همراه با صدای ناله و فریاد های پر از درد زینت داده شده بود و
روح مریض و پر از گناهش رو ، رو به سیری و ارضا شدن می برد

_لوسیفر

با صدای برادر بزرگ ترش داریس (نامجون)
قدم هاشو کندتر کرد تا برادرش بهش برسه

_برای فردا حاضری ؟
روز موعود و زمان انجام مراسم قربانی هستش

لوسیفر ایستاد و با کمی مکث به سمت داریس برگشت و با چشمای زردش به چشم های سیاه و توخالی برادرش زل زد :
_انتخاب قربانی با کیه؟

_پدر

پلکی زد و با کلافگی به سمت تراس رفت و با بستن در اجازه ورود رو از داریس گرفت

گاهی وقت ها با خودش فکر می کرد
چی میشد اگه اون هم یکی از بنده های حقیر و پست هاریس بود زندگی عادی رو داشت؟
زندگی به دور از گناه و تاریکی
اما زهی خیال باطل اون
فرزند گناه و تاریکی و بود
این آرزو برای اون غیر ممکن بود
درست مثل مرگ
اون محکوم بود به زندگی ابدی ، که پر بود تاریکی و گناه

احساس تشنگی می کرد
پس با ، باز کردن بال هاش به سمت
خانه گدازه به پرواز در اومد

.....

کامنت و ووت یادتون نره ✨
چپ دستی دیدن به بزرگواری خودتون بگذرید😂

king of hell:VkTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang