꧁~دختـــــــــرمــــــــ~꧂
⚠︎شخصیتا =تهیونگ/÷جنی/+سونگجه⚠︎
پارت ۳❥︎
---------------------------شلوغ بودن استیج رقص و خالی نموندن هیچ کدوم از میزا خبر از بی نتیجه نموندنِ گردن دردای جنی سرِ درست کردن کارتای دعوت میداد.
خدمتکارای بی گناه اون خونه هم واسه دو قرون پول، حالا دیگه وقت سر خاروندنم نداشتن و هر از چندگاهی یکی از فریاد های پر استرس جنی سمتشون حواله میشد.دست بر قضا تهیونگ هم دونه به دونه ی کارای اونو زیر نظر داشت و هر از چندگاهی پوزخندی به کیوتیِ همسر عزیزش میزد.
Jennie pov:
همونجور که گوشای شنوا گیر اورده بودم و سعی داشتم استرسمو سر اون خدمتکارا خالی کنم، چون از حق نگذریم اونا هیچی هم نمیتونن بگن، دستی از پشت کمر لختمو لمس کرد که باعث شد با جیغی متوقف بشم و از جا بپرم...و پوست سردم دستای گرم تهیونگو طلب کنه..
غافل از اینکه تهیونگ بود که از پشت با یه دست کمرِ لیوان شرابش و با دست دیگه کمر منو گرفته بود...
خود تهیونگم با حرکتم از جا پرید ولی سعی کرد خودشو کنترل کنه تا اروم شم...حسش میکردم..
لیوانشو تا ته سر کشید و رو میز گذاشتش
و بعد دستای قویشو مهمون کمرم کرد...
عاشق این حسم...
حسی که همیشه بهم القا میشه وقتی دستای مردونه و بزرگش یه دور کامل دور کمرم میپیچه...
یه حس که بهم میگه " اهای! تو مال کیم تهیونگی و حتی اگر هم بخوای اون دیگه نمیزاره کسی تورو مال خودش کنه! تو زندانیِ زندان قلب اونی...مفهوم؟"حس اون پیرهن مشکی جذاب و چسبون که خودم واسش هدیه گرفته بودم روی پوست لخت کمرم باعث میشه بخوام هزار بار به این جمعیت و لخت نبودن تهیونگ وسطشون لعنت بفرستم..
شونه هام حاملِ سرش میشن وقتی سرشو با ارامش از پشت روی شونم میزاره و سعی میکنه تمام وزنشو رو من نندازه
با یکی از دستام دستشو نوازش میکنم و به اون یکی دستم حس قشنگ نوازش موهای نرمشو هدیه میدم..=بیبی چرا انقد استرس داری؟ هوم؟...همه چیز داره فوق العاده پیش میره...
حلقه ی دست راستش دور کمرم شل میشه و بعد تنها چیزی که حس میکنم نوازش سر انگشت شست ماهرش روی گونه هامه..
÷چطور میتونی انقد ریلکس باشی...انقد صدات اروم باشه؟
این جمله ارامش قبل از طوفان بود درست زمانی که شروع میکنم به غر زدن طوفان شروع میشه...دست خودم نیست! وقتی استرسی میشم همینجوری میشم...
÷البته بله دیگه شما که تولدته به خودت زحمت نمیدی منم که یه هفته دارم سر تدارک همه ی این چیزا پاره میشم...تازه یادته هفته ی پیش چجوری تو تخت خواب پارم کردی؟ فرداش مجبور شدم پاشم برم همه ی اینارو درست کنم برم دنبال خدمت کار و کیک و سالن و این چیزا و مجبور شدم نگاهاییو تحمل کنم که ازم میپرسیدن چرا عین پنگوئن راه میری یا چرا گردنت پر از کبودیه ...جنابعالی که به هیچ جات نیست من هی باید پاره شم به لطفت! بعدشم....
....
...
÷نخندددد تهیونگگگ عهههه
YOU ARE READING
𝑴𝒚𝑮𝒊𝒓𝒍★دختـــــــــرمــــــــ
Romance"اما..اخه...چرا نمیتونن مارو مثل خودشون ببینن..ما حق عاشق شدن نداریم؟ چرا انقد اذیت میکنن مگه خودشون عاشق نمیشن مگه ما ادم نیستیم؟" "خاصیت مشهوریت همینه!" "اما من نمیخوام از دستش بدم...خواهش میکنم...بزارین واسه بار اخر بغلش کنم" "بحث چیزی که تو میخ...