زین دستاش و توی جیب شلوارش فرو کرد و بعد سمت آپارتمان آکادمی قدم برداشت، جایی که لیام توی اون واحد منتظرش بود و درحال چیدن وسایلش.امروز صبح عمارت کایل رو ترک کردن، کایل همچنام تلاش میکرد لیام رو پیش خودش نگه داره چون میگفت عین برادر کوچیکش میمونه و براش عزیزه، زین فقط با تمسخر به ادا اطوارهای کایل نگاه میکرد.
وقتی برگشت به واحد، کلید رو توی درب انداخت و در اتاق رو باز کرد اما با فریاد لیام مواجه شد. «وات د فاک زین!» لیام لخت بود، درست همون موقعی که سعی داشت تیشرت کوفتی و تنش کنه زین وارد اتاق شده بود.
زین با دیدن واکنش لیام هول شد و دستش و روی چشماش گذاشت، وقتی سعی کرد عقب بره با دیوار برخورد کرد و به همین ترتیب باعث شد گلدونی که نزدیکیِ جاکفشی بود با صدای بدی روی زمین بیوفته و بشکنه.
زین همونطور که جشماش رو گرفته بود فقط بیحرکن ایستاد، با اعراض گفت: «پرینسس، این یکم احمقانه نیست؟!»
لیام تیشرتش و فوری توی تنش کرد و با ابروهای بالا رفت به زین که عین احمقها ایستاده بود خیره شد. به زین پرید: «منظورت اینه که لختِ من احمقانهست؟!»با اینکه لیام لباس پوشیده بود به زین چیزی نگفت، زین همونطور دستاش و روی چشماش گرفته بود و عین پسربچههایی که کار بدی کردن و مامانشون درحال دعوا کردنشونه به دیوار تکیه داده بود و سرش پایین بود.
«نه، منظورم اینه که ما توی یه اتاق زندگی میکنیم پس چشمامون باید...باید...آه، ولش کن، ببخشید.» زین توضیح داد، لیام فقط ایستاده بود و با لبخند بزرگی که سعی در کنترل کردنش برای نخندیدن داشت بهش نگاه میکرد، وقتی صدایی از لیام نشنید با تردید دستش و از روی چشماش پایین اورد و همون لحظهای شد که لیام زیر خنده زد.
«داری بهم میخندی؟» زین با لبخند گفت، دستی روی پیشونیش کشید و بعد نفسش رو رها کرد اما وقتی سعی کرد قدمی به جلو برداره لیام با اشاره جلوش رو گرفت. «مواظب باش!»
زین به پایینِ پاش نگاه کرد و گلدونِ خورد شده رو دید، ازش گذشت تا خودش رو به لیام رسوند.
«باید بهش عادت کنی پس اگه من رو لخت دیدی خجالت نکش، بههرحال ما یهجا زندگی میکنیم.» زین توضیح داد و بعد به لیام چشمک زد.«لازم نیست خجالت بکشم وقتی همین الانشم طرفداران وقتی روی استیج تیشرتت و پاره میکنی ازت عکس و فیلم دارن.» لیام گفت، لحنش کمی حرصی بود اما زین برای فعلاً روش تمرکز نکرد. ابروهاش رو بالا انداخت و پرسید: «تو میشینی و راجع به من من توی اینترنت سرچ میکنی؟»
لیام ساکت شد و دیگه غُر نزد، فقط دوباره چهارزانو روی زمین نشست و دعا کرد زین بیخیال این بحث بشه.
«هِی پرینسس.» زین صداش زد، درست رو به روش نشست و خندید. لیام توضیح داد: «نیازی نیست سرچ کنم، ویدیوها خودشون جلوم ظاهر میشن. میدونی؟»
DU LIEST GERADE
Rockstar // ZIAM
Fanfictionلیام فقط با چند نگاه عاشقِ راکاستاری با چشمهای طلایی میشه. اما چیزی که راجع بهش نمیدونه، اینه که زین مالیک فقط یه راکاستارِ ساده نیست. Ziam Mayne Fanfiction. (Zayn Top)