Resentment

76 8 5
                                    


«با اون زن چیکار کردی؟» کاردن با صدای آرومی پرسید و مشغول پر کردن لیوانِ زین با شراب شد، زین همونطور که روی یکی از کاناپه‌های تراس نشسته بود سرش رو بالا برد تا به برادرش نگاه کنه. «نمیفهمم راجع به کی حرف میزنی.»

«نیکاسیا لنری.» کاردن جواب داد و زین چشماش رو ریز کرد، به لیوانی نگاه کرد که برادرش جلوش قرار میداد، اون مرد رو به روی زین نشست و جوری این‌کار رو انجام داد که میشد ثبات رو توی تک‌تک حرکاتش دید.

کاردن کمی فکر کرد و بعد ابروهاش رو بالا برد، ادامه داد: «یک‌بار قبلاً دامینیک رو انداختی توی زندان تا چند وقت آب خنک بخوره، اونم فقط بخاطر اینکه لیام رو ناراحت کرده بود.»

«و تو این رو از کجا میدونی؟» زین با گیجی پرسید و رو کج کرد، اما چیزی نگذشت که بادش افتاد برادرش یه جاسوس براش گذاشته بود، دامینیک. کاردن جواب داد: «من رو دست کم نگیر، تو تنها کسی هستی که برام باقی مونده.»

«یادت رفته کسی که باعث شد انقدر تنها بشی دقیقاً خودت بودی؟» زین با کنایه گفت و بعد لب‌هاش رو تر کرد، از روی کاناپه بلند شد چون فضای اونجا با حضور کاردن داشت خفه‌کننده میشد.

«امروز خبرش به دستم رسید که نیکاسیا نیمه‌شب به‌طرز عجیبی از مرکز درمانی خارج شده، دیگه هیچ اثری از اون زن نمونده زین.» کاردن با صدای بلندی گفت و زین دستاش رو مشت کرد، نفس عمیقی کشید و متوقف شد. جواب داد: «اون‌وقت این کوفتی ربطش به من چیه؟»

«خودت رو نزن به اون راه، بازیگریت حتی بد هم نیست، افتضاحه.» کاردن ادامه داد و بعد به زین لبخند زد، زین برگشت و به چشمای برادرش خیره شد، کاردن با قدم‌های آروم سمتش حرکت کرد.

«من و تو از یه خونیم، پس سعی نکن چیزی رو که درونت وجود داره انکارش کنی زین...حداقل جلوی من به هیچ وجه.» کاردن ادامه داد و زین درحالی که دندون‌هاش و بهم میفشرد جواب داد: «حداقلش من کسی نیستم که واسه آدم کشتن پول میگیره.»

«درسته، تو میتونی حتی بدتر باشی.» کاردن ادامه داد و زین نتونست خودش رو کنترل کنه، با دستش محکم برادرش و رو به عقب هول داد و باعث شد کاردن تلوتلو بخوره، اون مرد با گرفتن لبه‌ی میز تونست از زمین خوردنش جلوگیری کنه.

«من مثل تو نیستم!»

لیام تونست زین رو ببینه که کاردن و رو به عقب هول داد، لیام همون‌جا دم درب تراس ایستاد و تماشا کرد.

«میدونی چرا؟ کاردن...من اون کسی نبودم که مادرش رو از پله‌ها پایین پرت کرد، من هیچوقت اون کسی نبودم که پدرش رو با دستاش خفه کرد و دار زد، کاردن من اونی نبودم که جلوی چشم برادرش همه‌ی این کارها رو با تمامِ جنونی که درونش فریاد میکشید انجام داد!» زین تمام مدت یک‌بند با صدای بلندی توضیح داد، رنگش از خشم قرمز شده بود.

Rockstar  // ZIAMDonde viven las historias. Descúbrelo ahora