″واژگانی کنار هم چیده‌شده از نویسنده″

201 41 12
                                    

سلام به خواننده‌های اکنون و آینده بهار زمستونی؛

مدت زیادی از آخرین باری که نوشته‌ای رو با اکانت قبلیم در واتپد اپ کردم گذشته.
تصمیم گرفتم باز هم اکانت بزنم و بعضی‌وقت‌ها که نوشتن حالم رو خوب می‌کنه، براتون بنویسم.
البته به صورت ناشناس.

در مورد این بوک؛
این مولتی‌شات اولین کار از منه که کامل شده.
حتما متوجه شدین که نوع داستان با خیلی از داستان‌های دیگه تفاوت داره.
توی داستانِ من خبری از انسان‌ها نبود و شاید همین بهش زیبایی می‌داد.

سوکجین، پسر طبیعت، با گیاهان ارتباط داشت. خیلی خوب می‌شد اگه می‌تونستم این ارتباط رو زیباتر و حقیقی‌تر نشون بدم اما متاسفم که توان و قلم من در همین حد یاری می‌کرد...
جین فرزند بهار و زمستان بود. احتمالا متوجه شدید که الهگان فصل‌ها: بهار، تابستان، پاییز و زمستان بودن.
در داستان فصل‌ها می‌تونستن فرزندآوری انجام بدن و یکی از فرزندان هم جینه.

و تهیونگ، درسته که گرگه؛ اما ژانر ما امگاورس نبوده.
گرگ بودن تهیونگ، ترکیبی از واقعیت و تخیل منه.
گرگینه نیست! هایبرید هم نیست!
توی داستان من، گرگ‌ها چون محافظ جنگل هستن با باقی حیوانات تفاوت دارن. در واقع روحشون شکل می‌گیره.
شکلی مانند کالبد انسان‌ها.
این روح شکل‌گرفته براشون نقش باتری رو اجرا می‌کنه.
اگه دائم با جسم خودشون (کالبد گرگ) باشن ضعیف می‌شن و این ضعف ممکنه موجب مرگشون بشه، برای همین لازمه که در روز حتما به شکل روحشون در بیان. البته تهیونگ به خاطر مادرش از این قاعده مستثنی بود.
شکل روح، همون چیزیه که در طول داستان از تهیونگ دیدید.

درسته، خودم می‌دونم با قلم‌های قبلیم متفاوته و ممکنه کمی ضعف داشته‌باشه.
اما این اولین تجربم توی همچین ژانری بود.
پس خیلی دوستش داشتم و امیدوارم،
شما هم لذت برده باشید.
همچنین هدف اصلیم از نوشتن همچین مولتی‌شاتی فاصله گرفتن از وضعی بود که هرکدوممون توش قرار داریم...
خواستم براتون جایی رو بسازم که توش هیچ آدم یا هیچ ذات انسانی نباشه. شاید اینطوری حتی شده برای یک لحظه هم از این وضع فاصله می‌گرفتید...
مطمئن باشید همه چیز درست می‌شه.
دوستتون دارم. 🤎

Kim.Th.S

Spring WinterWo Geschichten leben. Entdecke jetzt