با عصبانیت وارد غار سنگی شد و خودش رو کنار آتیش انداخت.
هر بار، پسر با رفتار زمستونیش باعث آزرده شدن خاطرش میشد؛ اما چرا؟! چرا تهیونگ هنوز هم دوستش داشت؟!
آهی کشیده، پشت دستش رو روی پیشونی گذاشت و چشم بست._ تهیونگ!
پلکهاش رو از هم فاصله داده با دیدن هیبت تنومند و پر غرور پدرش از جا بلند شد.
- چیزی شده؟مرد گوشه لبش رو کمی به بالا کش آورد، سمت فرزندش رفت و ضربه نسبتا آهستهای به شانهاش زد.
_ خسته به نظر میای!سر پایین انداخت، حق نداشت خسته باشه؟
هرروز باید تبدیل میشد و با گروهش از جنگل محافظت میکرد. این تبدیل شدنهای پیدرپی روحش رو خسته کرده بود.بعد از مدتی سکوت، آلفا بزرگتر کنار آتش نشست و با زدن دستش به زمین تهیونگ رو هم دعوت به نشستن کرد.
_ آتیش روشن میکنی در صورتی که به گرماش احتیاج نداری، گرگها ترس از آتش رو توی وجودشون دارن، برای غلبه به ترست با این گرما دوست شدی؟نیم نگاهی به زخم کنار دهان پدرش انداخت و تایید کرد.
با به یاد آوردن روزهای اولی که تصمیم به اینکار گرفتهبود خنده کمرنگی روی لبش نشست.
اون زمان به سختی حضور آتش رو کنار خودش تحمل میکرد._ میدونی روح گرگها بر چه اساس شکل میگیره؟! میدونی دلیل این چهره زیبا الانت چیه پسر؟
معلومه که میدونست!! هروقت پدرش میخواست باهاش کمی صحبت کنه درمورد این موضوع حرف میزد. میشه گفت بیشتر از صدبار داستان رو از زبان مرد شنیدهبود!
اما به احترام آلفا ترجیح داد سکوت کنه و چیزی نگه._ ما براساس رفتار والدهامون چهره روحمون رو میسازیم. مادرت یک محافظ حقیقی برای این جنگل بود. انقدر خوب که به درخت کهنسال احضارش کردن. اونجا برای اولینبار بود که با الهگان فصلها ملاقات کرد.
تیکه چوب خشکی رو برداشته به داخل آتش انداخت.
_ تمام روز رو تبدیل میشد و از جنگل مراقبت میکرد. انقدر ضعیف شدهبود که بدون اینکه تبدیل بشه به ملاقات الههها رفت.
چهره غمگین شدهاش نشان از دلتنگی عمیق برای جفتش بود.
_ امگای من وقتی به اونجا میرفت تو رو هم توی وجودش داشت. الهگان و درخت کهنسال تصمیم گرفتن به خاطر عملکردی که داشته بهش هدیهای بدن، تو به خوبی میدونی چی بوده، مگه نه؟نفس عمیقی کشید و به نشان تایید سر تکون داد.
هیچوقت فراموشش نمیکرد، مادرش دیگه وجود نداشت اما تهیونگ این زندگی و تواناییاش رو مدیون مادر زیباش بود.
- اگه باطن خوبم رو حفظ کنم، میتونم بدون محدودیت به شکل روحم باقی بمونم.مرد خندهای کرده، دستشو به شونه پسرش زد.
_ آره، حتی میتونی به دنیای انسانها بری. ولی حق نداری تا وقتی تبدیل نشدی به آدمها آسیب برسونی.
مجدد خندید و بوی آتش رو به داخل ریههاش فرستاد.
این بو براش تازگی نداشت، پسرش هم بدون اراده عطر آتش رو جذب و به رایحهاش اضافه کردهبود.
شاید هم برای همین بود که مرد کنار این انرژیِ گرم احساس راحتی میکرد!
با یادآوری موضوع اصلی که این همه براش مقدمهچینی کردهبود، ادامه داد:
_ تو یک آلفا خاصی تهیونگ؛ همونطور که امگای من خاص بود. اگه بهم بگی کسی که به عنوان جفتت انتخاب کردی گرگ نیست، تعجب نمیکنم چون بهت اعتماد دارم. تو داری گروه گرگهای جوان رو رهبری میکنی پس مطمئنم برای زندگی خودت هم بهترین تصمیم رو میگیری.ابروهاش بالا پریدن، از کجا متوجه شدهبود؟
سر چرخونده نگاه گیجشدهاش رو به چشمهای خاکستری پدرش دوخت.مرد متوجه نگاه پر از تعجب پسرش شد، خندید و دستشو روی شانهاش گذاشت.
_ تا دیروز تنها بویی که ازت حس میشد رایحه خودت بود! اما وقتی شب برای جلسه به بیرون از غارت اومدی، همه متوجه اضافه بودن یک بو روی رایحهات شدهبودن و به قطع میتونم بگم که اون به هیچوجه رایحه یک گرگ نبود.پلکش لرزید، آب دهانش رو قورت داد و زبونش رو روی لب خشک شدهاش کشید. یعنی اعضای گروهش هم متوجه شدهبودن؟!
مرد به راحتی سوال پسر رو از چشمهاش خوند و ناخودآگاه خندهاش گرفت.
دیدن این حالتِ صورت از تهیونگ براش سرگرمکننده بود.
_ همه گرگهای گروه اصیل نیستن پسر، پس هیشکی به غیر از من متوجه این قضیه نشده، نگران نباش!خیالش راحتتر شد، نفسش رو محکم به بیرون فرستاد و با کف دست، پشت گردنش رو مالش داد.
نمیخواست تا وقتی که از حس جین مطمئن نشده، به کسی چیزی بگه.
بعد از مدت کوتاهی سکوت، دوباره صدای پدرش رو از کنار گوشش شنید._ نباید بذاری انقدر راحت بوی یکی روت بمونه آلفا تهیونگ، مهم نیست که چقدر عطر بدنش قویه؛ تا وقتی که هنوز چیزی بینتون قطعی نیست، نباید بذاری این اتفاق بیفته!
لحنش جدی شدهبود، از جا بلند شد و ادامه داد:
_ من به نظرت احترام میذارم و تو باید با دونستن همه موارد تصمیمت رو بگیری. توی انتخاب جفتت دقت کن! تو تا آخر عمر فقط میتونی یک جفت داشته باشی پسر.
با چشمهایی پر از اطمینان، نگاه آخر رو به گرگ جوان انداخت و پسر رو با افکارش تنها گذاشت.تهیونگ، تنها شده در غارش، سرش رو بین دو دستش گرفت و نالید.
- آه سوکجین... بهارِ زمستونیِ بنفشِ..."""""""""""""""""""
2022년 12월 10일
Kim.Th.S