تهیونگ خسته شده بود.
خب دقیقا نه، اون از لحاظ ذهنی خسته شده.با اینکه چهار روز از اون موقع گذشته اما کار دیگه ای جز نشستن رو باسن مبارک و حفظ روحیه ی خودش کاره دیگه ای نکرده.
به کار قبلیش برگشته و کارهای زیادی برای انجام دادن داره به طوری که کل روز مشغولش میکرد. اما از موقعی که وارد بیگهیت شده کار زیادی نمیتونست انجام بده
جین یونگ که روز قبل متوجه بیحوصلگیش شده بهش پیشنهاد داد که بهش کمک کنه و تهیونگم اینو قبول کرد... حداقل بهتر از بیکاری بود.
اما پسر خیلی زود پشیمون شد.
اصول تجارت و حسابداری رو میدونست و این مشکل زیادی براش درست نمیکرد چون کارش این بود که کاغذارو بررسی کنه و چندتا مربع رو علامت بزنه، مثل آزموناش آزکایشی چهار گزینه ای بود. مشکلش کسی بود که کنارش می نشست، اون مزاحم لعنتی غیرقابل انکار بود.
کسی که بعدا فهمید اسمش سو جی هائوعه .اون مرد رسما روحشو میمکید.به
جی هائو و حرفاش باعث میشدن تهیونگ گیج بشه.اون مرد همیشه لاف میزد و با حرفاش و شوخی های مسخره اش مخ سرشو میخورد.
"..می دونی میخوام برات از سفرم به بالی بگم،سال پیش رفتم اونجا... سواحل و مهمونی هاش عالی بودن و صادقانه بگم بهترین زمان زندگیمو اونجا داشتم، همه ی اون جوجه رنگیا میخواستن باهاشون برم ( منظورش سکسه) و سعی میکردن اغوام کنن انا خب من دم به تله ندادم میدونی خیلی ناراحت شدن "
ته+ آژانس هواپیمایی سیاست سختگیرانه ای در قبال حمل و نقل طیور داره؟
تهیونگ با قیافه ای مبهوت حرفشو قطع کرد."چ چی؟" جی هائو گیج پرسید.
"هوم. داشتم به این فکر میکردم " تهیونگ در حالی که به تلفنش نگاه می کرد تا پیامی از هواسا پیدا کنه، با خودش زیر لب گفت.
"خب پس من میرم. باید زنگ بزنم " تهیونگ با پوزخندی که روی صورتش بود از جاش بلند شد و از اینکه بالاخره از این اتاق احمقانه بیرون میرفت خوشحال شد.
تهیونگ متن رو خوند، از درون فریاد می زد اما از بیرون خیلی آروم تر به نظر می رسید.
بهش گفتن که به اتاق تمرین B 15 بره و برای این کار نیازی به گشتن نداشت.
کاملا میدونست کجا بره و قراره با کی روبه رو بشهاز آخرین برخوردشون تو اتاق مصاحبه، ته جونگ کوکو ندیده بود و تا حد زیادی خیالش راحت بود.
اون مرد آزارش میداد و حتی دیدنش هم باعث میشد اذیت بشه، اصلا چجوری ممکنه یه مرد کله خرگوش و هیکل خرس رو داشته باشه آخه؟!..
تهیونگ کلی درمورد اون مرد تحقیق کرده بود رسما پدر گوگل و رسانه هارو در اورده تا بدونه جونگ کوک یه شیطانه تو بدن فرشته یا نه!
اون حتی با نگاه کردن بهشم عصبانی میشد . این برای تهیونگ دلیل محکمی بر شیطان بودن جونگکوکه
YOU ARE READING
irresistible
Fanfictionترجمه آپ تایم : هروقت ترجمه کنم "و-وات د فاک جئون!؟" تهیونگ داد زد، با هل دادن پسر مو مشکی تقریبا به لکنت افتاد. احساس آرامش بیشتری کرد و چهره عصبانی به خودش گرفت، در حالی که از درون تپش قلبش شدید شده بود. "بيوگرافي آنلاين لعنتیت میگفت که تو استر...