.•⁰° Part 13 °⁰•.

340 82 13
                                    

بعد از شنیدن این حرف، حس کرد حجم آلتش تو دستهای ظریف جان بزرگ‌تر از قبل شده.
جان سرش رو جلو برد. اول زبونش رو روی عضو ییبو کشید و بعد اون رو وارد دهنش کرد.
حس گرمای لبهای جان و لمس شدن اون قسمت از بدنش اونقدر لذت‌بخش بود که ناخودآگاه سرش به عقب برگشت و ناله‌‌ای سر داد. دستش رو روی سر جان کشید و موهاش رو گرفت.
جان آلت بزرگ ییبو رو به تمام بزاق دهنش آغشته کرد و بین عقب و جلو کردن‌های سرش روی عضو راست و سفت ییبو، ناله پر از نیازی سر میداد.
ییبو با چشمهای نیمه باز و گونه‌های گر گرفته‌ به جان نگاه کرد و با لاله گوشش بازی کرد. جان روی عضو ییبو لبخند زد و به خوردن و لیسیدن ادامه داد.
ییبو دستش رو به سمت باسن خوش‌فرم جان که اون رو بالا گرفته بود، برد و ناخونها و انگشتهاش رو توی گوشت نرمش فرو کرد و باعث ناله‌های خفه جان روی عضوش شد.
جان عقب رفت، روی تخت دراز کشید و پاهاش رو مقابل ییبو از هم باز کرد. با انگشتهاش نوک سینه‌های خودش رو ‌کشید، گونه‌ها و لبهاش سرخ شده و چشمهاش رو بسته بود. با صدای وسوسهکننده‌ای گفت: "آه... منو بکن وانگ ییبو، زود باش!"

ییبو با دیدن این صحنه، حس کرد داره به اوج می‌رسه اما خودش رو نگه داشت تا بتونه تمام جان رو لمس کنه و بهش لذت بده و از وجودش لذت ببره. به سمت جان خیز برداشت. مچ پاهای جان رو روی شونه‌های پهنش گذاشت و بعد از ریختن مقداری از لوب روانکننده روی سوراخ صورتی جان، سر عضوش رو وارد کرد و با خم شدن روی جان، حجم زیادی از آلتش رو وارد سوراخش کرد.
جان به کمر ییبو چنگ انداخت و با صدای وسوسهکننده‌ای نالید.
پیشونی و موهای ییبو از عرق خیس شده بود "درد داره؟"
جان چشمهاش رو باز کرد. با اینکه ابروهاش تو هم گره خورده بود و لب پایینش رو گاز می‌گرفت، لبخند زد و با نفس‌نفس گفت "نه... حرکت کن..."
ییبو ضربه آرومی زد و ناله هردوشون از شدت لذت بلند شد.
طولی نکشید که قدرت ضربه‌های ییبو چند برابر شد. جان با صدای بلند ناله می‌کرد و اجازه شنیدن صدای میومیوی جیانگو که از پایین تخت تقاضای غذا می‌کرد رو نمی‌داد.
ییبو پاهای جان رو از هم باز کرد و جان پاهاش رو دور کمر ییبو پیچید. جان رو در آغوش گرفت و سرعت ضرباتش رو از سر گرفت.

اون‌ قسمت از بدنشون که به هم وصل شده بود اونقدر خیس و قدرت ضربات بالا بود که با هر ضربه صدای بلندی توی تمام خونه می‌پیچید.
جان از آخرین ضربات عمیق ییبو با صدای بلندتری ناله می‌کرد و اسم ییبو رو فریاد می‌زد.
دمای بدن ییبو بالاتر رفته بود و کنترلش رو کاملاً از دست داده بود. برای لحظاتی حس کرد لذتش چندین برابر شد و با سرعت زیادی توی سوراخ گرم و تنگ جان کوبید.
هردو تقریباً با هم به اوج رسیدن و با ناله بلندی کام شدن. مایع گرمی از عضوهاشون جاری شد و ییبو با چند ضربه پیاپی تمامش رو توی سوراخ جان خالی کرد.
خودش رو روی جان انداخت و هردو از شدت این فعالیت نفس نفس می‌زدن.

Our strange necklace Where stories live. Discover now