بعد از شنیدن این حرف، حس کرد حجم آلتش تو دستهای ظریف جان بزرگتر از قبل شده.
جان سرش رو جلو برد. اول زبونش رو روی عضو ییبو کشید و بعد اون رو وارد دهنش کرد.
حس گرمای لبهای جان و لمس شدن اون قسمت از بدنش اونقدر لذتبخش بود که ناخودآگاه سرش به عقب برگشت و نالهای سر داد. دستش رو روی سر جان کشید و موهاش رو گرفت.
جان آلت بزرگ ییبو رو به تمام بزاق دهنش آغشته کرد و بین عقب و جلو کردنهای سرش روی عضو راست و سفت ییبو، ناله پر از نیازی سر میداد.
ییبو با چشمهای نیمه باز و گونههای گر گرفته به جان نگاه کرد و با لاله گوشش بازی کرد. جان روی عضو ییبو لبخند زد و به خوردن و لیسیدن ادامه داد.
ییبو دستش رو به سمت باسن خوشفرم جان که اون رو بالا گرفته بود، برد و ناخونها و انگشتهاش رو توی گوشت نرمش فرو کرد و باعث نالههای خفه جان روی عضوش شد.
جان عقب رفت، روی تخت دراز کشید و پاهاش رو مقابل ییبو از هم باز کرد. با انگشتهاش نوک سینههای خودش رو کشید، گونهها و لبهاش سرخ شده و چشمهاش رو بسته بود. با صدای وسوسهکنندهای گفت: "آه... منو بکن وانگ ییبو، زود باش!"ییبو با دیدن این صحنه، حس کرد داره به اوج میرسه اما خودش رو نگه داشت تا بتونه تمام جان رو لمس کنه و بهش لذت بده و از وجودش لذت ببره. به سمت جان خیز برداشت. مچ پاهای جان رو روی شونههای پهنش گذاشت و بعد از ریختن مقداری از لوب روانکننده روی سوراخ صورتی جان، سر عضوش رو وارد کرد و با خم شدن روی جان، حجم زیادی از آلتش رو وارد سوراخش کرد.
جان به کمر ییبو چنگ انداخت و با صدای وسوسهکنندهای نالید.
پیشونی و موهای ییبو از عرق خیس شده بود "درد داره؟"
جان چشمهاش رو باز کرد. با اینکه ابروهاش تو هم گره خورده بود و لب پایینش رو گاز میگرفت، لبخند زد و با نفسنفس گفت "نه... حرکت کن..."
ییبو ضربه آرومی زد و ناله هردوشون از شدت لذت بلند شد.
طولی نکشید که قدرت ضربههای ییبو چند برابر شد. جان با صدای بلند ناله میکرد و اجازه شنیدن صدای میومیوی جیانگو که از پایین تخت تقاضای غذا میکرد رو نمیداد.
ییبو پاهای جان رو از هم باز کرد و جان پاهاش رو دور کمر ییبو پیچید. جان رو در آغوش گرفت و سرعت ضرباتش رو از سر گرفت.اون قسمت از بدنشون که به هم وصل شده بود اونقدر خیس و قدرت ضربات بالا بود که با هر ضربه صدای بلندی توی تمام خونه میپیچید.
جان از آخرین ضربات عمیق ییبو با صدای بلندتری ناله میکرد و اسم ییبو رو فریاد میزد.
دمای بدن ییبو بالاتر رفته بود و کنترلش رو کاملاً از دست داده بود. برای لحظاتی حس کرد لذتش چندین برابر شد و با سرعت زیادی توی سوراخ گرم و تنگ جان کوبید.
هردو تقریباً با هم به اوج رسیدن و با ناله بلندی کام شدن. مایع گرمی از عضوهاشون جاری شد و ییبو با چند ضربه پیاپی تمامش رو توی سوراخ جان خالی کرد.
خودش رو روی جان انداخت و هردو از شدت این فعالیت نفس نفس میزدن.
YOU ARE READING
Our strange necklace
Romanceعنوان فیک: Our Strange Necklace کاپل: ییجان ژانر: درام-اجتماعی، علمی-تخیلی، رمنس تعداد چپتر: 20 روزای اپ: دوشنبه/جمعه نویسنده: Ptfm5 ادیتور: Lynn اپ اصلی چنل: UkiyoStory خلاصه ای از داستان: زمانی که ییبو، محافظ شخصی امپراتور، به عنوان مجرم شور...