.6.

142 40 2
                                    

صدای شُر شُر بارون و تیک تیک ساعتِ شماطه‌دار تنها صدایی بود که سکوت رو میشکست.

جانگکوک طبق معمولِ این چندوقت تا گردن توی سیستمش فرو رفته و غرق در ردیف کردن کُدها کنار هم بود که عطر آشنای همیشگی مشامش رو نوازش داد و بعد از چند لحظه دست‌هایی از پشت جلوی دیدش رو گرفتن.

بدون اینکه تغییری در حالتش بده با لحنی که سعی میکرد بی‌تفاوت باشه گفت: عطرت زودتر از خودت میرسه نِرولی.

دست‌ها از روی چشم‌هاش کنار رفتن و دور گردنش حلقه شدن: باید از لحنت یخ بزنم یا از نِرولی گفتنت داغ کنم جنابِ جئون؟

برخلاف میل شدیدش برای در آغوش گرفتن شکوفه‌اش، گره دستاشو از دور گردنش باز کرد و کارش رو از سر گرفت: سرم خیلی شلوغه جیمین.

بدون نگاه کردن به پشت سرش هم میتونست متوجه قیافه وارفته پسر بشه: اما من شام درست کردم.

_تو غذاتو بخور و بخواب. معلوم نیست کِی کارم تموم بشه. و با گذاشتن هدفونش اجازه هر اعتراضی رو از پسر گرفت.

وقتی از بیرون رفتنش مطمئن شد _درحالی که قلبش از بی‌رحمی خودش مچاله شده بود_ تمام حرص، عصبانیت و استئصالش رو با کوبیدن هدفون به دیوار رو به روش خالی کرد.

.
.
.

Neroli [kookmin]Where stories live. Discover now