صدای شُر شُر بارون و تیک تیک ساعتِ شماطهدار تنها صدایی بود که سکوت رو میشکست.
جانگکوک طبق معمولِ این چندوقت تا گردن توی سیستمش فرو رفته و غرق در ردیف کردن کُدها کنار هم بود که عطر آشنای همیشگی مشامش رو نوازش داد و بعد از چند لحظه دستهایی از پشت جلوی دیدش رو گرفتن.
بدون اینکه تغییری در حالتش بده با لحنی که سعی میکرد بیتفاوت باشه گفت: عطرت زودتر از خودت میرسه نِرولی.
دستها از روی چشمهاش کنار رفتن و دور گردنش حلقه شدن: باید از لحنت یخ بزنم یا از نِرولی گفتنت داغ کنم جنابِ جئون؟
برخلاف میل شدیدش برای در آغوش گرفتن شکوفهاش، گره دستاشو از دور گردنش باز کرد و کارش رو از سر گرفت: سرم خیلی شلوغه جیمین.
بدون نگاه کردن به پشت سرش هم میتونست متوجه قیافه وارفته پسر بشه: اما من شام درست کردم.
_تو غذاتو بخور و بخواب. معلوم نیست کِی کارم تموم بشه. و با گذاشتن هدفونش اجازه هر اعتراضی رو از پسر گرفت.
وقتی از بیرون رفتنش مطمئن شد _درحالی که قلبش از بیرحمی خودش مچاله شده بود_ تمام حرص، عصبانیت و استئصالش رو با کوبیدن هدفون به دیوار رو به روش خالی کرد.
.
.
.
YOU ARE READING
Neroli [kookmin]
Fanfiction* Neroli: شکوفه پرتقال که بسیار معطر است. _________________________________ " .. جیمین که متوجه منظور پسر شده بود به سمتش برگشت و همینطور که لبخندِ از ته دلی میزد گفت: انقد از من فیلم نگیر کوک ... این همه چیزای قشنگ برای دیدن هست، مثلا اومدیم توکیو...