جلوی درِ اتاق ایستاده بود و به پسری که با چشمهای گریون لباسهاشو توی چمدون جا میداد نگاه میکرد. حتی نمیدونست چی باید بگه.
_جیمین ..
+هیچی نگو کوک .. هیچی نگو. تا الآن چیزی نگفتی، برای هیچکدوم از رفتارات توضیحی ندادی، پس حالا هم خواهشاً چیزی نگو.
پُربغض گفت و آخرین لباس رو مچاله توی چمدون پرت کرد و درش رو بست. دسته چمدون رو گرفت و بدون حرف دیگهای از کنارش رد شد.
با کوبیده شدنِ در ورودی جانگکوک تازه به خودش اومد ..
شکوفه پرتقالش رفته بود.
درهم شکسته بغلِ دیوار سُر خورد و روی زمین نشست. انگار پسر بخشی از وجودش رو کَنده و همراه خودش برده بود. لبهاش لرزید و بغضش شکست.
صدای جیمین توی سرش اکو میشد.
"چیشده کوک؟"
"من کار اشتباهی کردم؟"
"بگو چی آزارت میده"
"ازم خسته شدی؟"
تنها در جواب همین جمله بهش نگاه کرده بود و پسر با این فکر که جانگکوک رو خسته کرده بدون سوال دیگهای قصد رفتن کرده بود.
از این همه ضعف خودش متنفر بود. حتی نتونسته بود واقعیت رو به جیمین بگه و این بیشتر از هرچیزی آزارش میداد.
بارون لحظه به لحظه شدیدتر خودش رو به پنجره میکوبید و گریهی جانگکوک لحظه به لحظه بلندتر میشد. قلبش مثل کاغذ مچاله شده و بدونِ عطر شکوفههای پرتقال احساس خفگی میکرد.
نمیتونست ... بدونِ اون نمیتونست.
با رعد و برقی که زد در یک تصمیمِ آنی از جاش کنده شد و بدونِ پوشیدن کفش و لباسی به سرعت از خونه بیرون زد.
اون پسر ارزشش خیلی بیشتر از ضعفها و ترسهای جانگکوک بود پس نباید از دستش میداد. به هر قیمتی باید نگهش میداشت و ازش محافظت میکرد.
تیشرتش به تنش چسبیده بود و قطرههای بارون توی چشمها و صورتش میخورد با این وجود همچنان پابرهنه طولِ کوچه رو میدَوید تا بهش برسه.
کاپشن خاکستری پسر رو که از دور دید بیتوجه به سوزش کف پاهاش سرعتش رو بیشتر کرد و فریاد زد: نِرولیییییییی ...
جیمین ایستاد و با صورتی خیس از اشک به عقب برگشت. با دیدن پسری که گریهکنان به سمتش میدَوه و صداش میزنه چمدون و چترش رو رها کرد.
میدونست جانگکوک به همین راحتی رهاش نمیکنه. میدونست هر اتفاقی هم که افتاده باشه نمیذاره چیزی بینشون خراب بشه.
پس دستاش رو باز کرد تا جانگکوک مستقیم تو آغوشش فرو بره.
هر دو با چشم هایی اشکبار خندیدن و محکم تر از هر زمان دیگهای همو بغل کردن.
_________________________________________
سلام به همه. ممنون که Neroli رو تا آخر خوندین. این چندشاتی رو برای دوست قشنگم غزال که کوکمینلاوره نوشتم و تقدیمش میکنم به اون.
امیدوارم که شما هم دوستش داشته باشین و با ووت و کامنت خوشحالم کنین❤🌱
پ.ن: موقع خوندن این پارت موزیک still with you جانگکوک رو که توی کاور هم گذاشتم play کنین ^_^
"Gypsy"
YOU ARE READING
Neroli [kookmin]
Fanfiction* Neroli: شکوفه پرتقال که بسیار معطر است. _________________________________ " .. جیمین که متوجه منظور پسر شده بود به سمتش برگشت و همینطور که لبخندِ از ته دلی میزد گفت: انقد از من فیلم نگیر کوک ... این همه چیزای قشنگ برای دیدن هست، مثلا اومدیم توکیو...