[ _خدای من، کوک اونجا رو ببین.
دوربینش رو که روی صورتِ شگفتزده پسر زوم شده بود در امتداد دستِ دراز شدهاش حرکت داد و به چرخ و فلک بزرگ و نورانیای که اون سمت پُل خودنمایی میکرد رسید.
زمزمه پسر از بین هیاهوی جمعیتِ کنار رودخونه به سختی شنیده میشد: فوقالعادهست.لنز دوربین رو دوباره روی صورت پسر تنظیم کرد و خیره به چهره فرشتهگونهاش گفت: آره .. واقعا فوقالعادهست.
جیمین که متوجه منظور پسر شده بود به سمتش برگشت و همینطور که لبخندِ از ته دلی میزد گفت: انقد از من فیلم نگیر کوک ... این همه چیزای قشنگ برای دیدن هست، مثلا اومدیم توکیو.
جانگکوک اما مسخ شده از برجستگی گونههای پسر و چشمهای هِلالی شدهاش قدم بلندی به طرفش برداشت و بهش چسبید. سرش رو بین گوش و گردنش بُرد و عطرِ شیرینِ پرتقالیش رو نفس کشید:
هیچی تو این دنیا برای من قشنگتر و دیدنیتر از تو نیست ... "نِرولی" ]
.لپتاپ رو محکم بست و به عقب هُلش داد. آرنجهاشو لبه میز تکیه داد و موهاش رو چنگ زد. سعی کرد گردویی که هر لحظه توی گلوش بزرگتر میشد رو قورت بده اما زیاد موفق نبود.
دیدن اون ویدئو و یادآوری اون خاطرات باعث شده بود تمام وجودش به سمت خونه، بغل گرفتن و بوییدنِ جیمینش پر بکشه اما .. پای رفتن نداشت.
حرف پدرش لحظهای از ذهنش بیرون نمیرفت و این بهش احساس بیچارگی میداد.
.
.
.
VOCÊ ESTÁ LENDO
Neroli [kookmin]
Fanfic* Neroli: شکوفه پرتقال که بسیار معطر است. _________________________________ " .. جیمین که متوجه منظور پسر شده بود به سمتش برگشت و همینطور که لبخندِ از ته دلی میزد گفت: انقد از من فیلم نگیر کوک ... این همه چیزای قشنگ برای دیدن هست، مثلا اومدیم توکیو...