.8:🔞.

205 20 30
                                    

زیر دوش در حال بوسیدن همدیگه بودن.
دستای جیمین در حال بازی کردن با سینه‌ها و نیپلای پسرش بود.
و جونگکوک هم در حال چلوندن بوت تپل و سفید جیمین بود و دستاش هر از گاهی با سوراخ جیمین ور میرفت.

دوتاشون تو خلصه خاصی فرو رفته بودن..تو رویایی ک هیچکس نمیتونست بیدارشون کنه.
جیمین لحظه‌ای ایستاد.
کوک متوجه شد و پهلوهای جیمینو گرفت و ب سمت دیگه‌ی حموم هدایتش کرد.
پیشونی جیمین و بوسید و پهلوهاشو نوازش کرد. ملایم پرسید :

جونگکوک : مامان..میدونم چ فکری میکنی!...

جیمین با چشمای سرگردون و مغزی ک هر ان ممکن بود قفل کنه و قلبی ک ممکن بود هر ان از جاش بیرون بپره ب چشمایی ک تو هر حالت و لحظه‌ای میتونست ارومش کنه نگاه کرد!

جیمین فکر میکرد این کار درست نیست..بیاین از لحاظ منطقی ب داستان نگاه کنیم :
منطقی ترین اینه ک اونا مادر و پسرن...دوتاشون مَردن...و اینکه همین الان معشوقهـی همدیگن یه اشتباه بزرگه.

از لحاظ احساسی اونا عاشق و دیوونه‌ی همدیگن پس رابطه‌شون ب عنوان معشوقه و بعدها ب عنوان نامزد و بعد ها ب عنوان همسر هیچ مشکلی نداره!!
.

جونگکوک گونه‌شو بوسید و گفت. :

جونگکوک: از نظر منطقت رابطمون اشتباهه؟؟

با این حرف کوک بغض شدیدی مهمون گلوی جیمین شد و صادقانه گفت. :

جیمین : اره..اما قلبم اینو نمیگهههه!!

کوک لبخندی زد و گفت. :

جونگکوک: دوست داری ب حرف کدومشون گوش بدی؟!

جیمین : قلبم..

همین حرف کافی بود تا انگشت فاک جونگکوک وارد سوراخش بشه و همزمان لبهاش ب محکمی روی لبهای پفکی معشوقش قرار بگیره!

.

نفس جیمین رفت و نمیدونست چجوری داره جونگکوکو میبوسه ولی میدونست دوست داره تو دستای پسرش جون بده.!

انگشنت کوک جز ب جز سوراخشو لمس کرد و بعد انگشتشو بیرون کشید و بوسه رو قطع کرد.

جیمین با تعجب بهش نگاه کرد. گفت :

جیمین : کو... جیغ-

جونگکوک بلندش کرد و ب دیوارِ نسبتن گرم حموم چسبوندش. جیمین با هیجان ب کوک نگاه میکرد و نفهمید کوک پلاگِ صورتی ای رو وارد سوراخش کرد!

واقن جیغی زد و سرشو تو گردن کوک مخفی کرد. کوک پلاگو ناگهانی داخلش تکون داد و جیمینو گذاشت زمین و بهش توضیح داد. :

جونگکوک : میخوام بشینی و بدون استفاده از دستات دیکمو بخوری و همزمان رو اون پلاگ سواری کنی! میدونم ک میتونی هانی!

جیمین رو زانوهاش نشست. لبشو لیس زد و ب جونگکوکی ک دوتا دستاشو با دست تتو شدش بالای سرش قفل میکرد نگاه کرد!

کوک با دست ازادش گونه‌ی جیمینو نوازش کرد و جیمین همونطور ک دست جونگکوک رو گونهـش بود سر دیک جونگکوکو وارد دهنش کرد و بعد تا جایی ک میتونست خوردش.
همزمان اروم رو اون پلاگ سواری میکرد و ب شدت تحریک شده بود!! اما وقتی ب اوج رسید ک جونگکوک دستاشو محکمتر گرفت و دیکشو تا ته وارد دهنش کرد و جوری ضربه میزد و نالهـی مردونه سر میداد ک انگار این سکس یه وان نایته!

.

5 دیقه بعد.

جیمین : کووووووک... هه(نفس زدن)... هه... بیشتر... لطفا کوکی...

کوک پوزخندی زد و همونطور ک کمر مامانشو بیشتر ب دیوار تقریبا گرم حموم فشار میداد رون های مامانشو -ک توسط دستای بزرگش تو هوا بود- بیشتر باز میکرد و ب خواسته های معشوقه‌ش عمل میکرد.

اونقدر ضربه زد ک سوراخ جیمین حساس شده بود.
شاید فکر کنید جیمین داشت درد میکشید! ولی باید بگم جیمین داشت نهایت لذت و میبرد!!

جونگکوک لبهاشو چفت لبهای پفکی معشوقه‌ش کرد و بعد از زدن اخرین ضربه درون اون سوراخ بهشتی کام شد و جیمین هم برای بار سوم رو شکم خودش و پسرش کام شد!

جیمینو گذاشت پایین و بعد از بوسیدن پیشونیش دوباره ب خودش چسبوندش چون میتونست لرزش پاهای جیمین ب وضوح ببینه!

جونگکوک : اذیت شدی؟ خیلی خشن انجامش دادم.!

جیمین لبخند بی جونی زد و دستاشو قاب صورت کوک کرد. :

جیمین : اذیت؟؟ داری جدی میگی؟؟ خیلی عالی بود.. تو بهم تمام لذت های دنیارو دادی عزیزم..

کوک لبخند خرگوشی زد و کمر جیمین ماساژ داد.

.

رو تخت کینگ سایز جونگکوک خابیده بودن.
جوری بهم چسبیده بودن ک انگار 1 سانت فاصله مساوی بود با جدایی همیشگیشون!! البته ازشون انتظار نداشته باشید بعد اینهمه سال صبر کردن برای همدیگه الان جدا از هم خابیده باشن!!

نمیگم کارما ممکنه چه چیزای بد یا خوبی رو براشون رقم زده باشه.. چون این خود ما هستیم ک کارما رو تغییر میدیم!

𝘐 𝘓𝘰𝘴𝘵..𝘉𝘶𝘵..𝘏𝘦 𝘞𝘢𝘴 𝘈𝘤𝘵𝘶𝘢𝘭𝘭𝘺 𝘎𝘦𝘵𝘵𝘪𝘯𝘨 𝘚𝘵𝘳𝘰𝘯𝘨𝘳!Where stories live. Discover now