همهی آدما یه نیمهی تاریک دارن یه نیمهی روشن .
یعنی تو وجود همه ، خوبی هست - بدی هم هست ؛
حالا کم و بیشش تو هرکسی فرق داره ولی از هردو هست .
این چیزییه که ما در کسی که دوستش داریم باید بپذریم ؛
بپذریم که هیچ انسانی در دنیا کامل نیست ؛
و اگه روزی حس کردیم عاشق یکنفر شدیم باید همه شخصیت ، که شامل عیب و نقصهاشم میشه رو بپذیریم ♥️- نامجون
┌─────────╼ ۰ ۰ ۰ ✿یکی شدن
پارت بیست و هفت
هیونا با بوسیده شدنه پشتِ کتفش نفسش حبس شد و وقتی ته ته ش به حموم رفت زیر چشمی نگاهی به بده ورزیده ی کآت شده ش انداخت .
+ کی باشگاه میره که ما نمیدونیم یونآیآ
پوستِ گندمیِ ته ته ش بشدت براش بوسیدنی بود و عجیب نبود اگه میگفت دلش میخواد همین الان از پشت بغلش کنه ؟
با باز شدنِ آبِ دوش و ریخته شدنش روی بدنِ ته ته ش ،آب دهنشو قورت داد و با لبای فاصله گرفته از هَمِش نفس های تندی کشید+ گرمه
تهیونگ ریز به ریز واکنش هاشو زیر نظر داشت ، نیشخندی توی دلش به توله گربه ی هورنیش زد .
دستشو سمته باکسرش برد و دید چجوری توله ش نگاهشو ازش گرفت و از جلو چشماش محو شد .هیونا وقتی دید ته ته ش داره باکسرش رو در میاره سرخ شده قدمی به جلو برداشت و به دیوار تکیه داد
+ میخوام برم اتااااااااااقققق
+ هیمینجیریشَم تینبیهیت زییده ،جیرئیت نیکین یی قیدیم دیگی بیردیری 🦖🦖🦖🦖
+ شیطونه میگه برم لباس بپوشم بخوابما .
+ ینی قراره ... نوووووو نووو ننننننهههه
با دیدنِ حوله ش که همونجوری اونجا بود هییییعی کشید و به بدن لختش نگاه کرد
+ همینجوری دوساعته اونجا وایستادم مَن
فوری حوله رو برداشت و دور بدن لختش پیچیدش .
دسته خودش نبود ، پوسته بدنش مور مور شده بود و سیخ وایستاده بود ، ضربان قلبش هعی داشت بالاتر میرفت ،
با شنیدنه بسته شدنه دوش ، آب دهنِ خشک شده ش رو قورت داد و با صدایی که میلرزید گفت+ مَ مَ مَننننن سَ سَ سَ سَرررددددمهههههه میخوااااام بِ بِرَممم
فوری سمته در خروجی قدم برداشت که دستش کشیده شد و توی بغل ته ته ش افتاد .
صورتش داخل سینه ی پهن و خیسش فرو رفت و با دستاش حوله ی پیچیده شده توی تنش رو فشار داد .تهیونگ حتی هیچ حوله ای هنوز تنش نکرده بود .
وقتی صورته گُر گرفته ش رو دید ، با دستش کمرشو به سمته خودش فشار داد تا بدنِ دخترکش چفت بدنش وایسته .
YOU ARE READING
CWTCH
Romanceکلمهی "Cwtch" در زبان ولز به حس خوبی که تو بغل یه نفر تجربه اش میکنی گفته میشه . ☁️🌠🌠☁️ خلاصه : دختری که هیچ شادی ای رو از بچگیش تجربه نکرده و پشتِ همه ی زندگیش غم بوده . مَردی که سر راهش قرار میگیره و ناخواسته وار...