WARNING1:
اگر روحیهی حساسی دارید و نسبت به خون و شکنجه حساسید این وانشات رو بهتون پیشنهاد نمیکنم. با این حال من اون بخشها رو علامت زدم میتونید ردش کنید.
WARNING2:
محتوای این وانشات به هیچ عنوان به هدف عادی سازی یا خوب جلوه دادن موضوع اصلی"قتل" نیست. با توجه به روند داستان و شخصیتها جایی برای انتقاد و تغییر طرز تفکرشون وجود نداره پس ممنون میشم با دیدی باز بهش نگاه کنید.•••
چند دقیقهای میشد که ایمیل جدیدی از طرف افراد تیمشون به صورت ناشناس برای اون دو پلیس مخفی فرستاده شده بود.
این بار برخلاف دفعههای قبلی فرصت نبود کار موردعلاقشون رو انجام بدن پس تصمیم گرفتن تبدیل به یک پلیس وظیفهشناس بشن -البته تقریبا- و سریعتر به جایی که همکارهاشون رد این قاتل گمنام رو زده بودن برن.
مثل همیشه سر تا پا سیاه پوشیده بودن. هوا تاریک بود و اونها هم علاقهای نداشتن به خاطر لباسهای روشنشون نقشههایی که کلی براش زحمت کشیده بودن خراب بشه.
فلیکس و هیونجین طبق عادت دستکش و ماسک داشتن تا نه دیانای به جا بذارن نه چهرهشون پیدا باشه. هرچند که اونها به دنبال قاتل بودن اما احتیاط برای اونها شرط زنده بودن بود!
دعا دعا میکردن که زودتر از بقیه به اونجا برسن.- از کجا ردشو زدن؟ اون که هیچوقت سوتی نمیداد. بالاخره این پسر پرکینه هم گیر افتاد. وایسا ببینم اصلا مطمئنن که پسره؟ یهو با یه لیدی جذاب رو به رو نشیم؟
فلیکس حلقه دستهاش رو دور کمر هیونجین، که مشغول روندن موتور بود محکمتر کرد. موهای قهوهای فلیکس برخلاف هیون کمی بلند بود و وزش باد باعث میشد تقریبا دیدش رو از دست بده.
- یه خونه متروکه اطراف کلیسا بود یادته؟ یه نفر خبر داده موقع برگشتن از کلیسا صدای چهارتا تیر شنیده. حدس میزنم جونگین گزارش داده. امروز صبح گفته بود تا دیروقت مجبوره پیش بچهها بمونه. امیدوارم این قاتل بینام و نشونمون بلایی سر اون بچه نیاره.
جملههای آخر هیونجین با لرزش خفیفی همراه بودن که فلیکس به خوبی متوجهشون شد. فلیکس هم مثل هیونجین با شنیدن اسم جونگین نگران شده بود. امیدوار بود اتفاقی برای اون پسر نیوفته. اون قاتل...حالا برای اون دو نفر میتونست کمی، فقط کمی ترسناک باشه.
اطراف کلیسا واقعا تاریک بود. تاریک و ساکت!
قبل از اینکه اون دو نفر نزدیک به اون خونه متروک بشن موتورشون رو وسط جاده رها کردن تا مبادا سوژهشون زودتر از سرزده اومدنشون خبردار بشه و فرار کنه. راه نسبتا طولانیای برای دوییدن بود اما هرطور شده اونها باید خودشون رو میرسوندن.
ВЫ ЧИТАЕТЕ
𝘚𝘬𝘻 𝘰𝘯𝘦𝘴𝘩𝘰𝘵
Фанфикیه بوک کوچولو از وانشات و سناریوهای اسکیز•~ اگر دوست داشتید این بوک رو به ریدینگ لیستتون اضافه و به دوستاتون معرفی کنید.🌊🤍