Part one:Homesick kiss⚜بعد از گذشت چند ماه، لبخند روی لبهاشون موندگار شد. چرا که مامور های گروه طلایی این چند وقت به دلیل از دست دادن پرونده، معلق شدن.
البته که به خواست خودشون، رئیس اوه فقط دنبال یک راهی بود تا یکم بهشون استراحت بده.
ظاهرا این مرد اونقدرا هم بد نیست...
با کارش توی این چهارماه، چیونگها و تائو وقت کردن یک مدت برن پیش خانواده هاشون.
اوضاع برای سهون کای و چانیول هم اینطور بود، چرا که جونگین تازه رفت آمد رو با خانوادش شروع کرد و بخاطر تعلیق وقت زیادی رو با اونا گذروند.
سهون با خوانوادش به تعطیلات رفت، اونم با زور و تهدید های پدرش ولوهان، باورتون میشه لوهان و پدرش با هم گروه تشکیل دادن که دیوانش کنن!!
و چانیول هم یک پاش به سازمان، یک پاش به خونه پدربزرگش و یک پاش به خونه خودش بود. پدر بزرگشم فعلا حالش خوب بود پس تصمیم نداشت دوباره راجع به وارث آینده حرف بزنه.
تنها کسایی که معلق نشدن، استاد لی، کریس و سوهو بودن.
البته که فرشته های ما هم توی این سه ماه برگشتن به سازمان خودشون و مثل همیشه روزنامه ها و اخبار ها پر شد از کار های جنجالی اونا، هیجان انگیز نیست.... نگاه مامور ها اینبار به اون خبر ها با خوشحالی و لبخند بود. دیگه مثل قبل حرص نمی خوردن. بینشون تنها زوج شماره سه(کیونگسو و کای) هم رو ملاقات میکردن اونم به دلیل پافشاری های زیاد دیو نسبت به بهبودی سریع بدنش.
الانم بالاخره برگشتن به سازمان، هم فرشته ها هم مامور ها...
چرا که خبر رسید قراره عضو جدید به گروهشون اضافه بشه و ماموریت جدیدی بهشون تعلق بگیره.
آماده برای هیجان دوباره..○●○●○●○●○●○●○●○●○
سهون با شنیدن خبر، سر خوش از برگشتن به سازمان با آخرین سرعت ماشینش رو روند. الانم از ورودی درمانگاه وارد سازمان شده بود و داشت به سمت اتاق کنترل حرکت میکرد.
واقعا این چند وقت با هزار بدبختی از دست خانوادش در میرفت، با هر بهونه ایی دست برادرش سه بوم رو میگرفت و میرفت بیرون، باشگاه، استخر، سالن تنبس..البته که با وقت گذروندن با برادر کوچیکش بهش زیاد خوش گذشته و پدرش هم بالاخره به خواستش رسید. الان فهمید دیگه نباید انقدر کم با خانوادش وقت بگذرونه یا حداقل با برادرش.
با رسیدن به اتاق کنترل درشو باز کرد و وارد شد، با دیدن افراد داخل اتاق از دلتنگی زیاد و خوشحالی چشماش برق زد.
اما حتی قبل از اینکه تکون بخوره یک جسم گرم پرید بغلش!!لوهانو:هونااااا!!!
سهون با خوشحالی بغلش کرد:سلام بیبی مشتاق دیدار!!
از هم فاصله گرفتن..
لوهان:وای که چقدر دلم تنگ شد..
کای:سلام سهون، ما هم دلتنگت بودیم.
با جمله کای افراد تو اتاق با هم قهقهه شادی زدن، خنده های قدیمی..
CZYTASZ
⚜revenge of the darkness angle{Season 2}⚜
Fanfiction⚜ongoing⚜ ⚜update: not defined❓ ⚜Write by:Nana.pink🐷 ⚜Couple's: chanbaek {main} ⚜Hunhan,kaisoo"new"🤭🤫 ⚜Gener: ⚜futuristic,action,mystery,romance ⚜full smut🔞 ○●○●○●○●○ A story about attractive and handsome agents.. ●○●● چطوره که احساس میکنی،هیچ...