- Pure Pain 7 -

117 18 0
                                    


هیونجین: بگیر بخواب فلیکس.

لیوان اب رو از دستش گرفت و با فشاری به قفسه سینه پسر کوچیکتر مجبور به دراز کشیدنش روی تخت کرد.

- میخوام برم پیش چان بخوابم.

- نه نمیتونی بری فلیکس.

- چرا نه؟

پسر کک مکی با گیجی گفتو چشماشو مالید. قرص های ارامبخش مثل همیشه منگش کرده بودن.

- اون یجایی که ما نمیتونیم باشیم.

- چرا نه؟
پسر مصمم باز پرسید.

- چون اونجا خطرناکه؟

هیونجین خودشم شک داشت چی باید جواب بده. فلیکس چند وقتی بود که زمان هارو بخاطر دز بالای داروهاش گم میکرد. واسه همین سخت میشد فهمید درحال حاضر چه چیز هایی رو یادشه چه چیز هایی رو نه.

- واسه اونم یعنی خطرناکه؟

- نه.. نه واسه اون خطرناک نیست. اون الان اونجا حالش خوبه... خیلی خوبه.

و با بغض فلیکسی که بخاطر داروها داشت پلکاش روهم میوفتاد رو بغل کرد.

................................................................

Pure pain [SKZ]Where stories live. Discover now