Pure Pain 25

93 13 0
                                    

_________________________

(۳ اکتبر)

(پسرک کک مکی ذوق زده  بی توجه به سرو صداهای بیرون که اسمشو صدا میزدن رو صندلی همیشگیش نشست و هیجان زده دهن باز کرد)

فلیکس: هیونجین بفهمه دوباره نوبتشو دزدیدمو جاش اومدم دونه دونه موهای سرمو میکنه. به من چه میخواست شاششو نگه داره.
بی تربیتا میگن من زیادی میام پیشت باید اخر بیام.
حالا خودش مجبوره اخر بیاد.

(لبخند رو لبش کمرنگ شد)

- دلش خیلی برات تنگ شده.
دل هممون برات تنگ شده.. الان درست چهار ماه و بیست و یک روزه که نیستی.

امروز تولدته ها. تو این روز بخصوص هم قصد نداری بیدار شی؟ قول میدم ایندفعه به حرفات گوش ندم و برات یه کادوی بزرگ و خاص بگیرم.

(لبخند رو لبش دیگه وجود نداشت)

- یه چیزی که برات بدشانسی نیاره..

...

Pure pain [SKZ]Where stories live. Discover now