Pure Pain 23

101 13 0
                                    

_________________________

(۳ اکتبر)

(رو صندلی کنار تخت نشسته بود سرش پایین بود. جرئت مستقیم نگاه کردن به جسم روی تخت با اون همه لوله و سیم های وصل شده به بدنشو نداشت)

لینو: همه چی تو خونه خوبه.

( حواسشو با کندن پوست گوشه ناخنش پرت میکرد )

- نه که همه چی خوب باشه، ولی خب بچه ها مثل اون اوایل نیستن پس خیلی بهتره.

(سعی میکرد یه مکالمه عادی رو داشته باشه، یه مکالمه یه طرفه)

- میدونم قطعا نگرانی که اونا رو با من یه جا تنها گذاشتی ولی نترس بلایی سرشون نیاوردم.

پوزخندی زد: چون بلایی نیومده که سرشون نیومده باشه و من..

(برای جلو گیری از ریزش اشکاش به سقف خیره شد. گلوش درد میکرد)

- من دیگه نمی کشم، دیگه نمیتونم چاناا.
نمیتونم مواظب همشون باشم. من تو نیستم.
از پسش بر نمیام.. پس اگه خیلی نگرانشونی بهتره خودت پاشی و بیای خونه.

(گوشه ناخونش خونی شده بود)

...

Pure pain [SKZ]Where stories live. Discover now