🏡kim family🏡

در پوشک کوک چه میگذرد

یک سال از تولد پسر کوچولوی خانواده گذشته بود،اون بچه درسته معادلات رو بهم ریخته بود اما اساسا محبوب ترین شخص خانواده محسوب میشد،وقتی میخندید دندون های جلوش مثل یه خرگوش کوچولو با لپهای خوردنی خود نمایی می کرد و دل خانواده ی کیم رو میبرد.

کوکی پسر به شدت سازگاری بود،با محیط خودش رو وفق میداد،هر جا خسته بود میخوابید و اگر گرسنه بوددر مورد طعم غذا ی کمکیش نق نمی زد،معده اش حساس نبود،زیادی غذا نمی خورد،زیادی نمیخوابید.
دیر زبون باز نکرده و خیلی زودتر هم راه افتاده بود اما برخلاف هوسوک تمام خونه رو متر نمیکرد.

به طور خلاصه میتونیم بگیم جانگکوک کوچولوی ۱ ساله مشکلاتی که بچه های قبلی داشتند رو بوجود نمی آورد.

تنها ایرادی که به اون کوچولو وارد بود،همراهی کردنش با ویمین همیشه در حال فوضولی بود.
و خب،این جین رو روانی میکرد.

اون ها قبل از تولد کوکی یه دختر لوس میخواستند،ولی پسر کوچیک خانواده اونقدر خودش رو برای ددیش لوس میکرد که حسرتی توی دل نامجون باقی نزاره...البته چرا اونا نمیتونستن به کوکی لباسای پرنسسی محبوب نامجون رو بپوشونن.

سئوکجین یه طراح پیشرفته ی بازی بود،ایده ی جدید بازیش تقریبا اونقدر گرفته بود که نسخه ی دوم کار قرار بود به زودی منتشر بشه.

روتین خانواده کاملا ثابت بود.

صبح ها هیونگا و دوقلو ها به مدرسه می رفتند،جانگکوک اما برای مهد کودک رفتن زیادی کم سن و سال بود پس پیش جین میموند.

کوک معمولا تا ساعت ۹ صبح میخوابید،گاهی بیشتر،خوش اخلاق از خواب بیدار میشد و بعد از خوردن شیرش بی دردسر توی اتاق جین بازی میکرد.
ساعت ۱۱ و نیم نوبت جمع آوری بچه ها از نقاط مختلف شهر بود و ۱۴ تایم ناهار،روتین همیشه رعایت میشد.