جین از صبح در حال سابیدن خونه بود،در واقع اگر جین اتاق مهمونی که داشت براشون میومد رو از نزدیک می دید،کلا از تمیزکاری منصرف می شد ولی خب نمی دونست،حتی نامجون هم سر کار نرفت و توی خونه موند.
بچه ها هم توصیه های لازم رو دریافت کرده بودند،هر چند که بی فایده به نظر می رسید چون فرد خاص اونا رو کاملا می شناخت
درسته من مهمون خانواده ی کیم بودم،در واقع اونا اونقدری توی توییتر مطرح بودند که با خودم فکر کنم که یه مصاحبه لازمه...
ساعت ۳ بعد از ظهر من اونجا بودم و اون محله خیلی خیلی ساکت و خوشگل بود،هر چند که واقعا به ویمین حق میدادم که اونجا گم بشن،اگر اعداد پلاک ها نبودند من هم نمیتونستم اونجا رو پیدا کنم.
زنگ در رو زدم و خب کسی که در رو باز کرد کیم تهیونگ بود.
جین پشت سر تهیونگ سریع حرکت کرد تا بهم سلام کنه،از نظر جین این بی ادبی بود که میزبان دم در نباشه..
من:سلام سوکجین شی،سلام تهیونگ شی،شما چقدر خوشگلی...
تهیونگ اخم کوچیکی بهم کرد.
YOU ARE READING
🏡kim family🏡
General Fictionسلام سلامم👋🏻 فازی ایز هیر همونطور که میبینید ما یه خانواده داریم.🥳..حالا اعضای این خانواده کی هستن🤔 پاپا جین....یه طراح بازی خفن و فعال در توییتر 😅 ددی نامجون یه آهنگساز مشهور که همیشه توی دردسره🎹 یونگی هیونگ خانواده که عسل خالصه🍯 هوسوک که ح...