I want you

part¹

+ خب بازم از من به شما نصیحت درسته دانشگاه رفتن یه کار کاملا بیخوده اما خب میدونید چیه؟ منم که ولیعهدم باید برم دانشگاه پس لطفا برای من و کشورمون قوی بمونید اره اره خیلی بحث کصشری دارم میگم اوپس ببخشید عفت کلام از دستم در رفت

تمام دانشجو ها خندیدن و اونم بهشون لبخندی زد و دوباره تکیشو به جا اسنادی داد

+ خب خب داشتم میگفتم من سنی ندارم و نمیخوام مثل بابا بزرگا بشینم چرت و پرت بگم بیاید اینجا خوشبگذرونید مخ بزنید و استعداداتونو کشف کنید یکمم درس بخونید ولی مهم اینه علاقتونو پیدا کنید به هرحال خوشال شدم که باهاتون رو در رو حرف زدم چون خب میدونید خیلی بعضی چیزای ابن کشور پیچیدست و وقت خالی به من نمیده ولی خب بازم خوبه که تونستم ببینمتون امیدوارم یکمم که شده به کصشرام گوش کرده باشید

همه دست زدن و از صحنه پایین اومد
مثل همیشه دست راستش کنار سن ایستاده بود و باهم به سمت ماشین رفتن

+ خب جین چطور بود؟

جین_ عالی بودید علاحضرت

+ چرا نمیشه برگردم به وقتایی که ولیعهد بودم

جین_ چون شما پادشاهید

به بادیگارد دا رسیدیم و همه تعظیم کردن
با این حرف جین سرجاش ایستاد
برگشت و تو چشمای جین زل زد

+ آخر از دست تو دیوونه میشم

جین ذره‌ای تکون نخورد
سری از روی تاسف تکون داد و به راهش ادامه داد
توی ماشین مدل بالا نشست
ماشین جلویی شروع به حرکت کرد و بعد ماشین اون و بعد ماشین پشت سرش
تمام خیابونای که ازشون مگذشتن خالی بود
تبلت رو به دست گرفت
کراواتش رو شل کرد

با خوندن خبرا تبلتو پرت کرد جلو و  عصبی سرشو به شیشه تکیه داد

+ کاش منم خلاص شم

راننده از توی اینه نگاهی بهش انداخت

جین_ حواست به رانندگیت باشه به خاطر جون علاحضرت

راننده نگاهشون به جلو داد

............

پسر با عجله از توی تخت خواب بلند شد
نگاهی به ساعتش کرد
شت بازم اینجا خواب مونده بود
سریع پرید پایین و لباس های مخصوص تمرینشو پوشید
موهاشو شونه کرد و مسواک زد
در زدن

- بیا بیا داخل

در باز شد و اندام تهیونگ منشی اون توی چهارچوب در نمایان شد

تهیونگ_ ژنرال همه منتظر شما هستن تا تمریناتو شروع کنن

- اوکی اوکی صبر کن تهیونگا

تهیونگ_ ژنرال

- باشه باشه اومدم

سریع دستکشاشو برداشت و به سمت پایین رفت