همه از قصر خارج شدن
کوک دست تهیونگ رو گرفت و یواشکی بدون اینکه کسی ببینتشون به سمت اتاقش رفت
در اتاقو باز کرد و تهیونگو داخل کشیدکوک_ اخیش دیگه امنه
Kook view
نفس عمیقی کشیدم
صدای خنده نخودی تهیونگ تو گوشم پیچید
لبخند زدم و سمتش رفتم
چرخوندم و به در بزرگ ورودی چسبوندمش
از پرده های مشکی کشیده اتاقم ممنون بودم که فضارو. تیره نگهداشته
بوسهای روی لبش گذاشتم و اومدم عقب
اینبار تهیونگ شروع کننده بوسه بود و این بوسه تا زمانی که نفس های هر دومون بند اومد ادامه دار شدکوک_ حیف حیف که الان باید بریم وگرنه این تنوع مزه مزه میکردم
تهیونگ بازم خندید و بوسه کوتاهی روی لبم گذاشت
تهیونگ_ اما من چیزای کلاسیک رو بیشتر دوست دارم
از زیر دستم در رفت
نگاهش میکردم
سمت پرده رفت و اونارو به جای مخصوص بست
نور توی اتاق یک دفعه زیاد شد که چشمامو ریز کردمتهیونگ_ اوه من باز اولمه اینجارو میبینم کوکی تو واقعا خیلی دارکیا
خب راس میگفت تمام وسایل من مشکی و خاکستری و سفید و طوسی بودن
حتی کتاب های توی کتاب خونه و بازی و فیلم ها
رو تختی و حتی اتاق لباس بزرگی که با یک دیوار شیشهای بزرگ پشت تلویزیون قرار داشت
رو به روی تلویزیون تخت بزرگ چهار نفرهای بود
یک دیوار کامل پر کتاب و فیلم و بازی بعد قفسه ها در بزرگ ورودی بود و اونطرف قاب عکس های بزرگ
کنار تخت یک حمام و دستشویی و دیوار مقابل قفسه ها تمام شیشه بودکوک_ هی ته میخوای یه جای خیلی باحال نشونت بدم؟
تهیونگ_ اوه البته
دستشو گرفتم و وارد اتاق لباس شدم
چند جای اتاق لباس های سلطنتی با جواهر دوزی های خاص بود که برای مهمونی ها بود بقیش تمام تیشرت و هودی و درس و لباس های اسپورت بود
تمامی اونا به ترتیب رنگ از مشکی تا سفید چیده شده بودن اما مثل اتاق خالی از رنگ های شاد بود
به سمت اینه قدی که در یکی از راس های اتاق بود رفتم
کنار اینه رو گرفتم و مثل در بازش کردم
آسانسور مقابلمون رو با اثر انگشتم باز کردن و به تهیونگ اشاره کردم که داخل بره
میتونستم ذوق توی چشماشو بخونم
رفت داخل و بعد من وارد شدم
تنها دکمه آسانسور رو زدم
یکم طول کشید اما بالاخره به زیر زمین قصر رسیدیمتهیونگ پیاده شد
ته_ واو اینجا فوق العادست
Teahyung view
باورم نمیشد اون واقعا یک استودیو مخفی داشت
میتونستم بگم اونجا به دو قسمت تقسیم شده بود
در یک طرف یک پیانوی بزرگ بود با انواع گیتار ها که در جای مخصوص به دیوار آویزون بودن
دوتا ویولون و یک هنگدرام
یک درامز
YOU ARE READING
I want you
Randomهرکس سختی های خودشو کشیده شاید فقط یبار شانس بهش رو کنه خیرا زود میپیچه و لو میرن "قرار گذاشتن علاحضرت با ژنرال ارتش ویژه" تیتر خبر های همه روزنامه ها میشه و در کنار اون "قتل ۱۰ شهروند تا کنون" و کسی که همه دنبالشن