@ ur_safe_here
یادتون نره ووت بدین :)
━━━━━━━━━━━━━━━
در خونه باز شد و جونگکوک با وسایل توی دستش داخل اومد.
یونگی توی آشپزخونه ایستاده بود و درحالی که یه دستش رو به کمرش گرفته بود، آشپزی میکرد.
جونگکوک سریع وسایل رو روی زمین گذاشت و سمت یونگی رفت.
با لحن سرزنشگری گفت:
- چند بار بگم برای من غذا درست نکنیونگی محتویات داخل قابلمه رو هم زد و بعد سرش رو سمت پسر چرخوند و گفت:
- منم چند بار بهت گفتم دوست دارم برات غذا درست کنمو مشغول ادامهی آشپزیش شد.
جونگکوک خواست بهش کمک کنه ولی یونگی، قبل از اینکه دست پسر به چیزی بخوره، تهدیدآمیز گفت:
- فقط دلم میخواد ببینم با دستی که به همه جا زدی، به اینا دست بزنی!جونگکوک سریع دستش رو پس کشید.
هنوز هم از یونگی و تهدیداش حساب میبرد.پشت یونگی ایستاد و دستهاش رو زیر شکم برآمدهش حلقه کرد.
خیلی آروم شکمش رو به سمت بالا فشار داد و با این کار، فشاری که بچه به کمر یونگی میاورد رو کم کرد.
یونگی از حس خوبی که بهش دست داده بود، قاشق توی دستش رو رها کرد و کمرش رو به جونگکوک تکیه داد.
نفسش رو با صدا بیرون داد و زیر لب گفت:
- ممنونم!پسر بوسهای روی کتف یونگی گذاشت و متقابلا جواب داد:
- خواهش میکنم عزیزم!یکمی که گذشت، خیلی آروم دستش رو از زیر شکم یونگی برداشت و دم گوشش با شیطنت پرسید:
- نمیخوای چیزایی که خریدم رو ببینی؟یونگی شعلهی گاز رو کم کرد و کامل به سمت پسر چرخید.
دستهاش رو دور گردنش حلقه کرد و بعد از اینکه لبهاشون رو بهم رسوند، کوتاه همدیگه رو بوسیدن.یونگی زبونش رو روی لبهاش کشید و جواب داد:
- چرا میخوام ببینمشون!و همراه جونگکوک و وسایلی که خریده بود، سمت تخت رفتن و روی اون نشستن.
همزمان که یونگی به تاج تخت تکیه میداد، جونگکوک هم وسایل رو از توی پلاستیک درمیاورد و روی تخت میچید.
با ذوق پرسید:
- اول بریم سراغ وسایل بیبی کوچولومون؟
- اوهوم!جونگکوک سریع از توی وسایل، یه پیراهن سرهمی یاسی رنگی رو به یونگی داد.
یونگی لباس رو گرفت و با لبخند گفت:
- خیلی قشنگه!جونگکوک همزمان که جوراب و چند لباس دیگه رو روی تخت مرتب میکرد گفت:
- اینا رو هم ببین! همه رو یاسی و بنفش گرفتم!.. نه دخترونهست و نه پسرونه!.. تازه این یکی رو هم گرفتم که توی زمستون تنش کنیم!
VOUS LISEZ
Death In The Darkness (completed)
Mystère / Thriller[تمام شده] حتی نمیتونم ازت بخوام که منو ببخشی یونگی کاش فقط یه بار دیگه باهام حرف بزنی هیونگ، سکوتت داره جونمو میگیره..! ━━━━━━━━━━━━━━━━ به گفتهی ریدرا، نمیدونی سر انگست بودنش عر بزنی یا به خاطر فلاف و کیوت بودنش اکلیل بالا بیاری •ㅅ• پس ممکنه سر...