CH 06

649 93 16
                                    

از کلاس خارج شد. سرش رو بالا برد و به طرف چپ و راست خمش کرد تا قولنج گردنش رو بشکونه. فاک به هر چی امتحان بود، مخصوصا ریاضی! انقدر سرش رو پایین گرفته بود که گردنش در مرز نصف شدن قرار داشت...

نگاهش رو تو سالن چرخوند تا بتونه تهیونگ رو پیدا کنه.
با پیدا نکردنش راهش رو به سمت حیاط مدرسه کج کرد.

بلافاصله بعد از وارد شدنش به حیاط، تونست پسر رو -که روی یکی از صندلی ها نشسته بود- پیدا کنه.

به قدم هاش سرعت بخشید و یک قدمی که مونده بود برسه رو تقریبا پرید و جلوی تهیونگ ایستاد.

تهیونگ که متوجه حضور جونگکوک شده بود هندزفری رو از گوش هاش بیرون کشید تا باهاش صحبت کنه.

" اوه جونگکوکی، اومدی... "

تهیونگ گفت و جونگکوک با لبخند بزرگش جواب داد:

" اوهوم... "

" امتحان چطور بود؟! "

" عاااالی بود هیونگ! به لطف تو... اگه تو نبودی یک ساعت دیگه هم باید پای اون برگه‌ی مزخرف می‌نشستم! "

جونگکوک همراه با نگاه قدردانی جوابش رو می‌داد و آخر جمله اش کمی صورتش رو جمع کرد.

" نه بابا کاری نکردم... خودت همرو سریع یاد گرفتی! اگه سر زنگ ریاضی چرت نزنی خودت همرو متوجه میشی. "

تهونگ با خوش رویی گفت. اینکه گفته بود جونگکوک ریاضی رو سریع متوجه شده، دروغ نمی‌گفت! پسر باهوشی بود و تمام توضیحات رو همون سری اول متوجه میشد؛ حتی مسائل سخت رو.

" آه هیونگ... تو واقعا سر کلاس خانم کیم خوابت نمی‌گیره؟! جوری که حرف می‌زنه برام غیر قابل تحمله... واقعا خوابم می‌گیره! "

جونگکوک در حالی که لباشو کمی جلو داده و اخم بامزه ای رو پیشونیش بود غز می‌زد؛ و این از نظر تهیونگ واقعا کیوت بود!
دلش می‌خواست بلند بشه و لپ های پسر مقابلش رو بکشه، ولی غریزه اش رو کنترل کرد و با لبخند عریضی که بر لب داشت جواب پسر رو داد:

" حق با توئه... واقعا خیلی کند صحبت می‌کنه! "

" دقیقا! پس تو هم متوجه شدی... راستی جیمین کجاست؟ ندیدمش... "

پسر کوچکتر که متوجه نبود دوست عزیز تهیونگ شده بود، پرسید.

" آه جیمین... مدیر کارش داشت؛ فکر کنم می‌خواد راجب مادرش باهاش صحبت کنه. "

تهیونگ گفت و جونگکوک گیج لب زد:

" مادرش؟! چرا آقای پارک باید راجب مامان جیمین کنجکاو باشه؟ "

" مدیر مدرسه پدر جیمینه... مادر و پدرش باهم چند وقتی هست که مشکل دارن، فکر کنم به همین زودیا قراره جدا بشن... "

Toska || KookVWhere stories live. Discover now