از یه آدم عصبی، به شما نصیحت، موقعی که عصبی و عصبانی هستید، مستقیما به سمت یه اتاق برید و در رو قفل کنید. میدونم اون لحظه دقیقا چه حسی داره. چشمات به خاطر اشک های وقت نشناس میسوزه. بغض مزخرفی مثل یه چیز خشک و سفت تو گلوت گیر کرده و باعث میشه که حتی گوش هات درد بگیرن و احساس کنی داری تو آتیش میسوزی. نیاز هست راجب سردردش هم چیزی بگم؟ درد داره. ولی درد پشیمونی، بعد از کار هایی که تو عصبانیت کردی، خیلی بیشتره.
زمانی که عصبی هستیم، کار هایی که انجام میدیم رو به صورت واضح و کامل به یاد نمیاریم و موقع انجام دادنشون، کنترل کردن خودمون خیلی سخته و نمیدونیم که دقیقا داریم چیکار میکنیم؛ به همین دلیل هم هستش که بعد از عصبانیت، پشیمونیه که نوبتش میرسه تا مارو از درون نابود کنه.
مهم نیست که موقع عصبانیت چجوری به دیگران آسیب بزنیم. با استفاده از کلمات ضربه بزنیم یا دست هامون، آخرش پشیمونی میاد تا تورو زیر بار کتک بگیره.
اما ای کاش همه این رو بدونن که اون کسی که بیشترین آسیب رو میبینه، فردی هست که عصبی میشه.
یکبار توسط اون وضعیت غیر قابل تحمل خُرد میشه و بار دیگه هم توسط افکار و پشیمونیاش. اگه سرزنش هم بشه، باید یه مرحلهی دیگه رو هم اضافه کنیم.
به خاطر همین بود که گفتم خودتون رو توی اتاق حبس کنید. اینجوری به جای اینکه هم به دیگران هم به خودمون آسیب وارد کنیم، فقط به خودمون آسیب میزنیم و شاید پشیمونیای هم وجود نداشته باشه.جونگکوک هم باید همین کارو میکرد. باید به یه مکانی خالی از هر موجود زنده ای میرفت و ساعت ها تنها میموند... تا تصمیمی نگیره که قراره به شدت ازش پشیمون بشه و هم به خودش و هم به تهیونگ آسیب غیر قابل جبرانی بزنه.
قطعا همهمون کاملا با مفهموم کلمهی "پیشنهاد" در چنین مواقعی آشنا هستیم و میدونیم که منظور جونگکوک دقیقا چی بوده.
تصمیم عاقلانه و منطقیایه؟ جوابش کاملا واضحه.-
دو روز زمان کافیای بود تا کل کلاس با خبر بشن که جونگکوک و یونا قرار میذارن.
درسته، این خبر نه تنها به گوش تهیونگ رسیده بود، بلکه خودش شاهد عشق بازی های جونگکوک و یونا بود.
زمان خیلی زود میگذره، نه؟ یا شایدم بهتره بگیم یه سری چیزا خیلی زود تغییر میکنن و سریع اتفاق میافتن.زمانی که جیمین جریان رو فهمیده بود، مستقیم به سمت جونگکوک رفت سرش داد و بیداد کرد که چرا دور و بر تهیونگ میپلکیده وقتی قرار بوده یه شبه فراموشش کنه و بره سراغ یکی دیگه.
جونگکوک هم تای ابروش رو بالا انداخته بود و با لحنی سرد گفته بود که میتونه از خود دوستش -تهیونگ- بپرسه.
جیمین هم بعد از گفتن چندتا بد و بیراهه و گفتن آخرین جملهش، جونگکوک رو تنها گذاشته بود:" واقعا یه آدم عوضی هستی که احساسات دیگران رو در نظر نمیگیره. فقط احساس و وضعیت خودت رو ملاک قرار میدی و فکر میکنی تنها تویی که شرایط سختی رو متحمل شدی! "
YOU ARE READING
Toska || KookV
Fanfiction" فقط بگو خدا تو را برای من ساخت یا مرا برای تو ویران کرد؟ " - 𝗇𝖺𝗆𝖾: 𝗍𝗈𝗌𝗄𝖺 - 𝖼𝗈𝗎𝗉𝗅𝖾: 𝗄𝗈𝗈𝗄𝗏 - 𝗀𝖾𝗇𝗋𝖾: 𝗋𝗈𝗆𝖺𝗇𝖼𝖾, 𝖺𝗇𝗀𝗌𝗍, 𝗌𝗅𝗂𝖼𝖾 𝗈𝖿 𝗅𝗂𝖿𝖾, 𝗌𝗆𝗎𝗍 - 𝖺𝗎𝗍𝗁𝗈𝗋: 𝗁𝗈𝗐𝗅 - 𝗌𝗍𝖺𝗍𝗎𝗌: 𝗈𝗇𝗀𝗈𝗂𝗇𝗀