🥀❤️⚰
#Revival
𝐏𝐚𝐫𝐭: #3استیفن تو خونه دنبال وانگ راه افتاده بود... مثل یه بچه کوچیک که دنبال مامانش راه میفته...
"وانگ چرا جواب نمیدی؟ پیتر کدوم خریه؟"
وانگ یهو ایستاد: "بهتره تو اول بگی چرا میخوای دربارهش بدونی!!!"
استیفن اخم کرد: "و تو چرا ازم مخفی میکنی؟"
وانگ غرید: "چون اینکه نمیشناسیش حاصل اشتباه خودته!"استیفن شوکه ایستاد... اون چه غلطی کرده بود؟ چرا هیچی یادش نمیومد؟
وانگ نفس عمیقی کشید و سمتش برگشت و اینبار با ملایمت گفت: "حالا بهم بگو... چرا دنبالش میگردی؟"استیفن گفت: "امروز پپر پاتس اومده بود اینجا... همسر تونی استارک... میگفت تونی توی وصیتنامهش گفته که پسری به اسم پیتر، پسر بیولوژیکی خودشه. اونا میخوان بعد از یکی دو سال پیگیر این پسر بشن. میخواست من پیداش کنم"
وانگ سرشو خاروند: "اوه... پس احتمالا... باید جریان رو بهت بگم"
بعد از اینکه نشستن وانگ توضیح داد... تمام ماجراهایی که راجع به پیتر وجود داشت رو گفت... و گفت که طلسم فراموشی ایجاد شده و روی همه جز جادوگر اعظم تاثیر گذاشته... (و وانگ خیلی مخفیانه سعی کرد با جادو یه چیزایی رو به یاد استیفن بیاره. چون تعریف کردن کل ماجرا زیاد طول میکشید.)قلب استیفن درد گرفت... باید پیتر رو پیدا میکرد! باید پیتر پارکر رو پیدا میکرد! وانگ بهش گفته بود که اون زمان، پیتر برای استیفن و تونی مثل پسرشون بوده... پس همین دلیل کافی برای پیدا کردن پیتر پارکر بود. البته جادوی مخفیانه وانگ باعث شده بود استیفن یه سری تصاویر محو رو به یاد بیاره و انگیزهش بیشتر بشه.
روز بعد سر میز صبحانه، استیفن شروع کرد به صحبت کردن
"امریکا... تو بلدی هک کنی؟ یا همچین کارایی... که یه آدم رو برامون پیدا کنی... بدون دردسر خاصی"
امریکا یه گاز به لقمهش زد و با دهن پر گفت: "البته که میتونم. حالا این یارو کی هست؟"
وانگ خیلی ریلکس گفت: "داداشته!"
امریکا بدجور به سرفه افتاد. این خبر خیلی بیمقدمه و یهویی بود.و بعد خیلی مختصر درباره پیتر بهش گفتن... صرفا جهت اینکه به امریکا انگیزه داده باشن...
بعد از اون امریکا شروع کرد به زیر و رو کردن شبکههای اجتماعی!تا بلکه یه رد کوچیک از پیتر پیدا کنه!
اما... به این سادگی پیدا نمیشد و امریکا باید بیشتر جست و جو میکرد... پیدا کردن پیتر مثل پیدا کردن یه سوزن تو انبار کاه بود. چون تعداد افرادی که اسمشون پیتر بود خیلی خیلی زیاد بود."پیتر بنجامین پارکر... تو کجایی... چرا هیچجا نیستی؟"
"برای امروز بسه امریکا"
استرنج گفت و لپتاپ رو بست.
امریکا پوفی کشید و مچ دست استیفن رو گرفت: "چند لحظه بشین استیفن... لـطـفـاااا"امریکا اونو با اسمهای مختلفی صدا میزد... دکتر، استیفن، آقای پدر، دد، دکتر دد و... اینها عمدهترینش بودن. ولی موردعلاقهی استیفن قطعا آقای پدر بود. هرچند تاحالا راجع بهش اظهار نظر نکرده بود.
DU LIEST GERADE
Revival (Tony X Stephen)
Horror(Ironstrange) -خلاصه: مدت زیادی از مرگ تونی استارک گذشته... و ماجراهای زیادی پیش اومده... بعد از گذشت این اتفاقات 'استیفن استرنج' میبینه که واقعا نمیتونه بدون 'تونی استارک' به زندگی ادامه بده! پس تصمیم میگیره اونو به زندگی برگردونه... نویسنده: ماه...