first ICE POP

623 139 2
                                    

+خوش اومدین

بعد از رفتن آخرین مشتری روی صندلیش ولو شد و به پشت صندلی تیکه داد و چشماشو بست.

خسته بود.... داشت میمرد از خستگی ولی دوستش داشت. این رستوران بهش حس آرامش میداد. اینجا کنار دوستاش بعد از ۹ سال که دیگه خانوادش بودن.

دبیرستان که بود ساکت ترین دانش آموز کلاس بود. ISFJ که جرعت شروع کردن یک مکالمه ساده رو هم نداشت و توی همه مهمونی های خانوادگی یه گوشه می نشست و با هندزفری هاش آهنگ گوش میداد.... آخه کسی هم باهاش کاری نداشت.دوستای صمیمیش فقط تهیونگ و سانا و جونگیون بودن که می تونست یخورده باهاشون از پوسته گوشه گیریش و ساکت بودنش بیرون بیاد و حتی با اونا هم ترجیح میداد تا ازش سوال نپرسیدن و بحث و شروع نکردن ساکت بمونه. توی مدرسه همیشه نمره هاش بالای هیجده بود ولی وقتی معلم سوالی از درس می پرسید تردید می کرد و ترجیح می داد جواب نده تا یکهو بیست و چهار جفت چشم زوم بشه روش.

پاییز بود و طبق معمول هر سه شنبه آقای پارک داشت پای تخته مسئله ریاضی توی کتاب رو پای تخته می نوشت که در کلاس زده شد و بعد از اجازه آقای پارک معاون کیم با یه دانش آموز جدید وارد کلاس شد.
× ببخشید که مزاحم شدم آقای پارک دانش آموز انتقالی از اینچئون اومده
و دستش رو پشت کمر اون پسر گذاشت. اون پسر بعد از نگاه کوچیکی به معاون کیم سریع نود درجه خم شد.

_ سلام پارک چانیول هستم و چهار روزه که از اینچئون به سئول اومدم. لطفا هوامو داشته باشین.

و بکهیون؟ خشک شده به لبخند اون پسر خیره شده بود. نگاهش رو به چشم هاش داد و آره بکهیون توی تیله های سیاهش غرق شد. و خجالتی ترین و گوشه گیر ترین پسر مدرسه برای اولین بار توی زندگیش عزمشو جزم کرد. حس میکرد اگه الان حرفشو نزنه هیچ زمان دیگه ایی جرعتشو پیدا نمیکنه. بعد از خوردن زنگ سمت میز اون پسر رفت و با بالا اومدن صورت اون پسر و نگاه کردن بهش نفس عمیقی کشید و خیره تو اقیانوس های اون پسر گفت:

+ می تونیم بعد از مدرسه همو ببینیم؟

~~~~~~~~~~~~~~~~

×باید بهش بگی بکهیون

+ نمیتونم یون اگه ازم متنفر شه چی؟

× نگفتن کارو سخت تر میکنه بک، خودت اذیت میشی

جونگیون با دلسوزی گفت و دستش رو روی شونه بکهیون گذاشت.

چهار ماه از زمانی که چانیول به اون مدرسه اومده بود گذشته بود و بعد از اینکه چانیول اون روز درخواستش رو قبول کرده بود تا الان برای بکهیون به اندازه یون و ته و سانا نزدیک بود ولی حسش چی؟

فرق داشت.... روی خونش قمار می کرد که فرق داشت. نمیتونست به چانیول مثل جوری که به تهیونگ یا سانا و یون نگاه میکنه نگاه کنه. فکرهای هرشبش به اون پسر ، محو صداش و حالت صورتش شدن وقتی حرف میزد، اینکه دلش می خواست هر بیست و چهار ساعت شبانه روز با چانیول باشه. می دونست ازش خوشش میاد. حسی که تا قبل از چانیول نه تنها به هیچ دختری به هیچ پسری هم نداشت. ولی می ترسید بهش بگه.....
می ترسید بهش بگه و چانیول ازش متنفر باشه... چون پسره.

خودشم ترسیده بود.... هیچ وقت تاحالا حتی به اینکه بخاد با یک پسر تو رابطه بره حتی فکرم نکرده بود.ولی نمیتونست از فکر چانیول بیاد بیرون. توی اقیانوس های مشکیش داشت بیشتر و بیشتر غرق میشد.

×اوپا.... بشین با خودت فکر کن گفتنش بهتر از نگفتنشه. مطمئنم حتی اگه جواب چانیول اوپا منفی هم باشه ازت متنفر نمیشه ولی چی میشه اگه نگی و یک روز چانیول اوپا بیاد و یکی رو با خودش بیاره و به عنوان دوست دختر یا دوست پسرش معرفی کنه؟ اونجوری هم دیگه شانسی نداری هم حسرت اینو داری که چرا حداقل بهش احساساتتو نگفتی.... ماجرای سوجین از سرت گذشت.واقعا شانس آوردی اوپا اعترافشو رد کرد... ولی همیشه انقدر شانس نداری. نمیدونیم چرا اوپا سوجین و رد کرد چون بخوام رو راست باشم باهات سوجین ده هیچ ازت جلو تره.
نمیتونی هیچی نگی به امید اینکه هرکی به چانیول اوپا اعتراف کرد اون رد میکنه.

سانا با لحن مثلا جدی گفت که بیشتر از قبل کیوتش کرده بود.

× خب خب اینم چهار تا آیس پاپ برای چهار تا خل

تهیونگ با صدای بلندی درحالی که چهار تا آیس پاپ دستش بود و به صندلی که اون ها روش نشسته بودن نزدیک میشد گفت و بعد از رسیدن به صندلی آیس پاپ هرکیو دستش داد و شروع به لیسیدن مال خودش کرد.

× اوپا بازم آیس پاپ خسته نمیشی؟

سانا به آیس پاپ پرتقالیش نگاه کرد و با لبهایی که آویزون شده بودن گفت.

× معلومه که نههههه. هیچ چیزی روی دست آیس پاپ نمیاد.*1 واقعا باید سر تا پای فرانک رو ببوسم که اون شب یادش رفت سطلشو ببره تو*1 وگرنه من الان بدون آیس پاپ چجوری زندگی میکردم؟

تهیونگ بود که جوابش رو داد و باعث شد لب های سانا بیشتر آویزون بشن.

× بسه یه آیس پاپ که انقدر بحث و حرف نداره.

جونگیون بی حوصله گفت و جوابش اعتراض تهیونگ بود که بلند شد

× یاااااا...یووون چجوری جرعت میکنی به آیس پاپ توهین کنیییی.... آه خدای من قلبم درد گرفت.... واقعا که.

و مثلا قهر باشه روش رو از جونگیون برگردوند و ادامه آیس پاپش رو لیس زد.

و بکهیونی که بعد از زدن تکخندی به قیافه تخس تهیونگ خیره به آیس پاپ توت فرنگیش به حرف های سانا فکر میکرد.

سانا واقعا راست می گفت قضیه سوجین از سرش گذشته بود. هنوز یادش نمیرفت وقتی که دو هفته پیش سوجین اومده بود سر کلاسشون و از چانیول خواست تا برن یک جای خلوت تا باهاش حرف بزنه انگار سطل آب یخ خالی کردن روش. کی بود که ندونه سئو سوجین چه کراش گنده ایی رو چانیول داره.و وقتی چانیول برگشت و اون دختر رو باهاش ندید بیشتر از قبل استرس گرفت. تایم ناهار وقتی از چانیول پرسید" سوجین چی گفت" فقط با یک لحن خنثی گفت" بهم اعتراف کرد و منم نمیتونستم اعترافش رو قبول کنم و بخاطر همین ردش کردم.... همین"

و این یعنی دیگه نمیخوام راجب بهش حرف بزنم.

و با اینکه خیالش از بابت سوجین راحت شده بود ولی بابت خودش نگران شد. اگه به خودش هم اینطوری عکس العمل نشون میداد چی؟

نه! نمیتونست باید میگفت تحمل یک سوجین دیگه رو نداشت. فوقش اونم مثل سوجین رد میکرد. ولی از این همه آشفتگیش راحت میشد....
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
*1آیس پاپ همون بستی یخی خودمونه که فرانک اولین آیس پاپ و ساخت و توضیحی که دادم از توی یه کتاب دیدم. دیگه نمدونم واقعی یا الکی😅
به نظرم پارتش خیلی کم بود. سو دوتا پارتو یکی کردم.

IᏟᎬ ᏢᎾᏢTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang