sixth ICE POP

319 77 0
                                    

_ کمربندت رو بستی؟

+ آره

_ خوب خوب.... بریم به پسر کوچولوم که هوس دوکبوکی کرده غذا بدیم.

چانیول با لحن پر نشاطی گفت و ماشین رو به راه انداخت و چهل دقیقه ی بعد توی دکه ی خیابونی گوشه ی خیابون نشسته بودن و منتظر بودن تا سفارش هاشون حاضر بشه.

_ کلی دکه توی راه بود. هر سری باید انقدر دور بیایم؟

+ میدونی که عاشق اینجام یول، دوکبوکی هایی که با تو، سانا و ته و یون به عنوان دوستت.... بعد از اینکه دوست پسرم شدی به عنوان معشوقت و حتی بعد از ازدواجمون به عنوان همسرت خوردیم، خاطره هایی که توی همین دکه ی سبز رنگ کوچیک گوشه ی خیابون دارم، نمی تونم از اینجا دل بکنم.

با جوابی که که همسرش داد باعث شد لبخند عمیقی روی لب های چانیول شکل بگیره.

حقیقتا خودش هم اینجا رو دوست داشت.  مگه فقط باید توی کاراکوئه که آهنگ رو تا آخر زیاد کردی و با دوستای تا خرخره مستت از ته دلت میخونی و رقص موزون میری یا لب دریا درحالی که معشوقت رو از پشت بغل کردی و توی گوش هاش زمزمه های عاشقانه میگی و طوری بهش چسبیدی تا هیچکی نتونه حتی به خودش جرعت بده بخواد یه نگاه کوچیک به صورت معشوقت بندازه یا تو ی کافه ی شلوغ وسط شهر توی گوشه ترین میز با کسی که عاشقشی شیر کاکائو و کیک توت فرنگی مورد علاقت رو میخوری، خاطره بسازی و چند ساعت یادت بره چقدر باید در طول روز برای همه چیز بجنگی؟
شاید برای بقیه مسخره باشه ولی وقتی هر سری تنهایی با بک یا دوست هاشون به اینجا می اومدن .... خنده های از روی خوشحالیشون.... اینکه برای چند ساعت فراموش میکردن که بزرگ شدن ، که دیگه اون چند تا نوجوون هجده ساله نیستن و باید برای زندگیشون تلاش کنن....
اونا توی همین دکه ی سبز رنگ کوچیک کلی خاطره ی قشنگ داشتن.

× بفرمایین.... دوکبوکی های مخصوص خانم جانگ

خانم جانگ درحالی که با یک سینی بزرگ از پشت صندوق بیرون میومد گفت.

+ عاشقتم آجومااااا

× ایگووو... دلم برات تنگ شده بود. بقیتون کجان؟

_ سانا و ته و مخصوصا یون کار داشتن که حتما باید به موقع انجامش میدادن. دفعه ی بعد حتما با اونا میایم

× دوست دختر یونم بیارین. اسمش چی بود؟... اها نایون. خیلی به دلم نشسته. دختر شیرینیه

_ آره.... ارواح عمش خیلی شیرینه.... روی واقعی اون هیولا رو ندیدین

چانیول با حرص زمزمه کرد که فقط بکهیون شنید و باعث شد با صدای بلند به خنده بیوفته.

× چیزی گفتی عزیزم؟

_ عا.... نه نه. باشه آجوما دفعه ی بعد نایون رو هم میاریم بابت غذا ممنون

چانیول تند تند جواب داد و آجوما هم بعد از گفتن "نوش جونتون. زیاد بخورین" به پشت صندوقش که مشتری وایساده بود برگشت.

بکهیون چاپستیک هاش رو از روی میز بلند کرد و از توی ظرف دوکبوکی برداشت و بعد از فوت کردنش توی دهنش گذاشت و از خوشمزه بودنش چشم هاش رو از روی لذت بست.

+ هیچ جا دوکبوکی بد وجود نداره.... همه ی دوکبوکی های دنیا خوشمزن. آجومااااا دوتا قوطی سوجوهم بهمون میدین؟

بکهیون بخش اول جملش رو با ذوق و تند تند تکون دادن دست هاش بخاطر خوشمزگی دوکبوکی های توی دهنش رو به چانیول گفت و بخش دوم جملش رو با صدای بلند تری رو به اجومایی که درگیر مشتری هاش بود گفت و دوباره چاپستیک هاش رو توی ظرف فرو کرد.

و چانیول که با لبخند محوی تمام حرکات همسرش رو نگاه می کرد. چانیول چاپستیک هاش رو از روی میز برداشت و توی ظرف فرو کرد و بعد از برداشتن دوکبوکی اون رو به طرف دهن بکهیون برد.

_ پس تا می تونی ازش بخور پسر کوچولوی شیرینم.

بکهیون با لبخند کیوتی که باعث شده بود چشم هاش هلالی بشن دهنش رو باز کرد تا چانیول دوکبوکی ها رو توی دهنش بزاره و بعد شروع به جویدن دوکبوکی های توی دهنش کرد.

~~~~~~~~~~~~~~~~~

دستش رو آروم به سمت شلوار مشکی رنگش برد و روی عضوش گذاشت و شروع به مالیدنش داد.

_نکن هیون

بی توجه به تذکر چانیول فشار بیشتری به عضوش داد و نوک انگشتاش رو از روی شلوار روی عضو چانیول می چرخوند.

_هیون!!

بازم توجهی نکرد و دستشو به سمت کمربندش برد تا بازش کنه که دست آزاد چانیول جلوشو گرفت

_نکن به نتیجه کارت فکر کردی؟

سرشو بالا برد و به نیم رخ چانیول که اخم کوچیکی کرده بود و در حال رانندگی بود نگاه کرد. چون توی اتوبان بودن چانیول نمیتونست ماشین رو متوقف کنه. و خب چه فرصتی بهتر از این؟

+نتیجه ی کارم؟

با یه لحن سوالی ساختگی پرسید و دست چانیول رو پس زد و بعد از باز کردن کمربندش دکمه و زیپ شلوارش رو هم باز کرد و دستش رو وارد شلوار و بعد باکسر چانیول کرد و کف دستش رو به عضو چانیول فشار داد و بعد شروع به لمس کردنش کرد.

چانیول با حس دست بکهیون روی عضوش بدون هیچ پوششی نفس عمیقی کشید و فرمون ماشین رو بین انگشتاش فشار داد و باعث شد بکهیون نیشخندی از روی رضایت بزنه

_ به اینکه بعد از رسیدن به خونه هم همینطوری نیشخند میزنی یا نه.

+تا خونه نریم که نمیفهمیم اینطور فکر نمیکنی؟

با سرخوشی گفت و بعد دستش رو روی طول عضوش بالا و پایین کرد. شنیدن ناله های بم چانیول که گاهی ما بین نفس های عمیقش میکرد باعث کش اومدن بیشتر نیشش میشد.

_ بیشتر از پنج تا پیک که نخوردی. اهههه لعنت بهت. میدونی تقصیر خودمه که هنوز بعد از نه سال از بلاهایی که حین مستی رو سرم نازل میکنی درس عبرت نمیگیرم که الان مجبورم نوازش هاتو روی دیک درحال انفجارم تحمل کنم

📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚

سلااااااااااااااام چطورین؟
بنده هنوز زندم😁😂
قسمت جدید آیس پاپ خدمت شما😘😉

IᏟᎬ ᏢᎾᏢUnde poveștirile trăiesc. Descoperă acum