part~14

583 150 42
                                    

"آقای نام براتون خبر خوشی دارم.

مردی که آقای نام خطاب شده بود،بدون اینکه دست از چرخوندن اسپینر داخل دستش برداره کسل سرشو تکون داد تا پسر به حرف بیاد

"امیدوارم خبر خوشی که ازش حرف میزنی چیزی باشه که چند وقته دنبالشم!

پسرک نیشخندی زد و خودشو به میز رئیسش نزدیک کرد

"دقیقا چیزیه که دنبالش بودید

بلاخره آقای نام نگاهشو از اسباب بازی فلزی گرفت و با ابروهای بالا رفته به پسر جوون خیره شد

"فکر میکنم اینا برای عملی کردن خواسته اتون به درد بخوره مگه نه؟

پسر با اعتماد به نفس گفت و پاکت کاغذی کرم رنگ رو به دست رئیسش داد

نام با عجله بدون اینکه از کاتر داخل کشوش استفاده کنه با دستش در پاکت رو باز کرد و محتواش که شامل چند کاغذ عکس با کیفیت بود و بیرون کشید.
با چشمای که رفته رفته با دیدن عکس ها بیشتر برق میزد لبخند بزرگ و کثیفی زد و با خوشحالی به پسر خیره شد

"میدونستم میتونی کارتو درست انجام بدی سو،منتظر یه دستمزد بزرگ برای خودت و زیر دستات باش!

~

+بیون خیلی دروغگویی تو قول دادی بهم یاد بدی

چانیول غر غری کرد و با سروصدا روی صندلی وول خورد

_شرمنده بیبی اما من ترفندامو به کسی یاد نمیدم

بک با نیشخند رو عصابی گفت و برای اینکه بیشتر از قبل حرص بامزه چانیول رو در بیاره درست مثله موقع مسابقه رالی چرخ پر قدرتی به ماشین داد و رد لاستیک هاشو به راحتی روی جاده خاکی گذاشت

چانیول که دل و روده اش درحال پیچیدن بود،مشتی نثار بیون کرد و بی حال به پشتی صندلی تکیه داد.
دو سه روزی از مریض شدنش میگذشت و الان به لطف مراقبت های 24 ساعته بکهیون حالش به طور کامل خوب شده بود و طبق قولی که داده بود با ماشینش به گردش نسبتا طولانی ای اومده بودن و با مسخره بازی کلی خوش گذرونده بودن
اما حالا که چانیول ازش میخواست ترفند چرخش ماشینش رو بهش یاد بده لجبازی میکرد و سفت و سخت مخالفت میکرد

+تو یه عوضی ای بیون.

بلاخره بعد از 2 ساعت چرخش بی دلیل بکهیون ماشین رو گوشه ای نگه داشت 

_خب دیگه چیکار کنیم؟

+بریم خونه؟

یول با شیطنت عجیبی ابرویی بالا انداخت و با زبونش پیرسینگ اش رو به بازی گرفت

بک پوزخندی زد و سریع دنده رو عوض کرد

_چرا که نه!

~

𝐘𝐨𝐮'𝐫𝐞 𝐀𝐝𝐨𝐩𝐭𝐞𝐝Onde histórias criam vida. Descubra agora