حال اینجا در قصر اوست.
اما برای چه؟...
شاهزاده چشم قهوهای در حال سخن گفتن با دو تن از افراد قصرش بود و در کنارش مشاورش ایستاده بود.
ولیعد مصر جذابیتی بی کران داشت و این نه تنها در مصر بلکه در امپراطوریهای دیگر نیز زبان زده همگان بود.با آنکه آن دو از کارکنان قصر خودش بودند؛ اما دلش میخواست آن چشمانی که با شهوت به شاهزاده نگاه میکردند را از حدقه در بیاورد و در نیل بیندازد تا نهنگ ها بخورند. آخر مگر خود او، متوجه جنس نگاههایشان نمی شد؟
دو خدمتکار با دیدن الهه به سرعت سر خم کردند و لبخندشان را خوردند.
جان درست رو به روی شاهزاده ایستاد و کمی، فقط کمی سرش را به نشانهی احترام خم کرد و بعد زمانی که سرش را بالا آورد لبخند روی لبانش خودنمایی میکرد.
شاید چندی قبل حال خوشی نداشت اما اکنون حتی با دیدن صورت جذاب شاهزاده و شنیدن صدای گوش نوازشش حالش بهتر شده بود
جان: چه سعادتی… چه چیزی شما رو به اینجا کشونده شاهزاده؟شاهزاده کمی اطراف را با نگاهش کنکاش کرد و در آخر نگاهی به لبخند بزرگ جان انداخت
ییبو: امپراطور از من خواستند که شما رو به ضیافت امشب دعوت کنمدعوت نامه میتوانست توسط هر کسی فرستاده شود و هیچ نیازی به حضور شاهزاده در اینجا نبود؛ الهه متوجه نمیشد که صاحب چشمان قهوهای اینجا چه میکند.
با وجود آنکه مشتاق دیدارش بود اما چیزی در این بین اشتباه بود؛ با حالتی مشکوک پرسید: اتفاقی افتاده؟ییبو سرش را به معنی نفی تکان داد و گفت: ضیافت فراعنه هر سال همین روز برگزار میشه… یادتون رفته؟
جان در دلش به حافظهاش لعنت فرستاد.
چطور ممکن بود همچین چیزی را فراموش کند؟
سعی کرد که قضیه را عوض کند…جان: عجیبه که شاهزاده شخصا برای دعوت من به اینجا اومدند
فرعون زاده با همان چهرهی خنثی گفت: دستور فرعون بزرگ بود
شاهزاده سرفهای کرد و مشاورش به سرعت گفت: عالیجناب قصد دارند که فردا به دیدن زمینهای کشاورزی برند و از اونجا بازدید کنند.
الهه کمی فکر کرد و جواب داد: پس من هم میام
شاهزاده با بیخیالی گفت: نیازی به حضور الهه نیست
جان پافشاری کرد: من فردا با شما میام، شاهزاده ییبو
ییبو چیزی نگفت، روبه مشاورش کرد و مختصر گفت: دعوت نامه
مشاور دستپاچه لبخند زد و دعوت نامه را با احترام به سمت جان گرفت: بفرمایید الهه
جان با کنجکاوی دعوت نامه را گرفت و به آن نگاهی انداخت: ممنون
YOU ARE READING
pharaoh and goddness
Fanfictionاز بین هزاران ایزد به کدامشان ایمان بیاورم و برایش بندگی کنم تا تو را به من دهد؟ نسبت به کدام کافر شوم تا تو در کنار من بمانی؟ «Pharaoh and Goodness» الههی زیبایی، شیفته ی فرعون زادهی مصر شده بود. چه سرنوشتی برایشان رقم خواهد خورده ؟ احسا...