part 12

149 7 2
                                    

*از دید لئو*

ساعت تقریبا 3:00 صب بود از ساعت 1:00 که راه افتادیم تا الان هنوز نرسیدیم ولی فک کنم تا نیم ساعت دیگه برسیم به مقصد، انگار کلا خارج از این شهر بود و داشتیم وارد یه شهر دیگه می‌شدیم!

وسط راه من و آنتونی جامونو عوض کردیم اون نشست پشت موتور

-هییی، چقدر دیگه مونده؟

+نمیدونم، گوشییی رو نگاه کن ببین کجای راهیم

گوشی رو روشن کردم تا ببینم چقد دیگه راه داریم

-زده تا یه ربع دیگه می‌رسید

+خب دیگه!

یک ربع گذشت و جلوی یه خونه لوکس که در حیاطش خیلی بلند بود رد شدیم
آنتونی رفت پایین‌تر و موتور و اون گوشه ها گذاشت تا تو چشم نباشه
و منم داشتم میرفتم سمت در حیاط
که آنتونی یدونه زد بهم

+هی، احمقی چیزی هستی؟

-چیه؟

+ما دست خالی اومدیم و اون تو فک کنم حدود پنجاه تا بادیگارد مسلح باشه یا حتی بیشتر

-خب چیکار کنیم؟

+ی راهی پیدا کنیم که یواش بریم تو

-راهی داری؟

+آره، برگردیم و دست پر بیایم!

-تو میتونی برگردی ولی من بدون لیندا از اینجا نمیرم

+وای خدایا، تو واقعا احمقی نگفتم بریم و برنگردیم، بریم و دست پر بیایم

-آنتونی، اول باید مطمئن شیم لیندا همینجاست

+چجوری قراره اینکار و کنی بدون اینکه گیر بیوفتی؟ مایکل من و میشناسه و صد در صد توعم میشناسه پس هیچ جوره نمیتونیم وارد شیم

-فاک

دستامو کنار کمرم گذاشتم و اینور و اونور چرخیدم

-باید یه راهی باشه

+ولی نیست! مشکل همینجاست

-از حیاط پشتی نمیتونیم وارد شیم؟

+فکر نکنم

-بریم یه نگاه بندازیم

خم شدیم و از کنار دیوار بزرگ خودمونو رسوندیم به پشت خونه که یه در کوچیک داشت و قفل شده بود
قفل و گرفتم دستم

-عالی شد

+هیچ راهی نیست لئو

-هست! و این راه آخره

دوییدم رفتم سمت در اصلی خونه

+لئو... چیکا......

-هیییییییییی، ماااایکلللللل زورتتتتت به دخترتتتت میرسههههه فقططططط؟ بیااااا بیروننننن ببینمممم بیروووون و میخوااای چیکارررر کنیییی

محفل قرمز مافیا Where stories live. Discover now