A.S 6🧡

3.2K 429 149
                                    

_پاشو پسر! این ادا ها چیه! پات شکسته دیگه! تیر که نخوردی!

جونگکوک با بیحالی به شوخی یونگی خندید. خودش هم نمیدونست چرا حتی توان تکون خوردن هم نداره. دست تهیونگ بین موهاش خزید و در حالی که به نرمی نوازششون میکرد با لبخند گفت:

_اذیتش نکن یونگ!

_البته منم اگه یه نازکش داشتم همینجور ناز میکردم! تو که مثل من نیستی بیست چهارساعته کتک بخوری!

یونگی همونجور که حرکات دست تهیونگ رو بی اختیار با نگاهش دنبال میکرد گفت و بلافاصله مشت جیمین روی بازوش فرود اومد:

_بیا... دیدی؟

جونگکوک و تهیونگ به درگیری های همیشگی اون دو نفر خندیدن و جیمین با حرص رو به یونگی گفت:

_حیف الان حوصله ندارم. بعدا به حسابت میرسم!

بی توجه به یونگی که میخندید و بیشتر حرصیش میکرد جلوتر رفت و پیشونی جونگکوک رو بوسید:

_هیونگ... مطمینی حالت خوبه؟ برای یه شکستگی پا زیادی بی حال به نظر میرسی!

_خوبم جیم! شاید بخاطر تداخل داروهام باشه!

جیمین با نگرانی دستش رو به پیشونیش کشید. تب داشت و بدنش کمی زیر لمسهای جیمین میلرزید. این خوب به نظر نمیرسید.

_احساس ضعف نداری؟

جونگکوک به سختی نفسهای تند شده اش رو کنترل کرد و گفت:

_دارم...از دیشب دیگه نتونستم چیزی بخورم!

_از داخل احساس داغی میکنی؟

جونگکوک سری تکون داد و با تردید جواب داد:

_هر چند دقیقه یبار احساس میکنم بدنم داغ میکنه!

اخمهای جیمین درهم شدن:

_از دیشب این علائمو داشتی؟

_مشکلی هست جیمین؟

تهیونگ با نگرانی بین مکالمه ی جونگکوک و جیمین پرسید و جیمین به سختی لبخند زد:

_نگران نباش. فقط میخوام مطمین شم که قرار نیست کوچکترین مشکلی پیش بیاد!

دوباره نگاهش رو به جونگکوک داد:

_هوم؟

_نه... یادم نیست جیمین! دیشب خیلی درد داشتم... اصلا یادم نیست چجوری بودم! اما فکر کنم بعد از اینکه مسکن ها رو بهم زدن اینجوری شدم! مطمین نیستم!

نمیخواست الان بیشتر از این جونگکوک رو نگران کنه، باید خودش شخصا با دکتر حرف میزد، پس فقط با صدای ارومی زمزمه کرد:

_احتمالا فقط حساسیت دارویی باشه!

جونگکوک با خوشبینی لبخند زد:

Broken pieces(vkook) (Completed)Where stories live. Discover now