به نظر می رسید همه توی خونه ی پک مشغولن. افراد زیادی اونجا بودن که تهیونگ تا به حال ندیده بودتشون، از وقتی امروز چشماش رو باز کرد نتونست موقعیت رو درک کنه.
"هی جونگو!" جونگو رو میبینه که داره از پله ها پایین میاد پس صداش میکنه.
"بله هیونگ. چیزی میخوای" جونگو با عجله میگه، مثل اینکه این بچه هم سرش شلوغه.
"اینجا چه خبره؟"
"ما قراره امشب به پک سایه ی زرشکی حمله کنیم جای نگرانی نیست" وقتی جواب سوال تهیونگ رو میده سریعاز دید پسر محو میشه.
برای دو دقیقه تهیونگ تو جایی که بود وایمیسه و تکون نمیخوره، داشت اطلاعاتی که گرفت رو پردازش می کرد. نمی دونست چطور واکنش نشون بده، جونگو خیلی راحت گفت نگران نباشه ولی مگه میشه؟
وقتی سایهی زرشکی دستگیر بشه همهی رازهاش فاش میشه، اگر بفهمن جفت الفای پک سایهی زرشکی بود باهاش بدتر از یه هرزه رفتار میکنن!
"ته"
"ته"
جونگکوک برای دومین بار اسم پسر رو صدا می زنه اما تهیونگ زیادی تو افکارش غرق شده بود. دستش رو روی شونهاش میذاره و تکون میده تا به واقعیت برش گردونه"خوبی سویتی؟چند بار صدات کردم"
"اوه...ن-نه من خوبم" تهیونگ لکنت داشت، جونگکوک با جواب تهیونگ چشماش رو ریز میکنه ضربان قلب امگا خیلی تند میزد که این به وضوح نشون میداد داره دروغ میگه.
"میتونم یه لحظه باهات صحبت کنم؟"جونگکوک می پرسه و تهیونگ سر تکون میده"در مورد چی؟"
"میشه بریم یه جای دیگه؟خلوت تر از راهرو؟"تهیونگ دوباره سر تکون میده.
"بیا بریم اتاقم، تهگوک خوابه نمی تونم تنهاش بذارم برم یه جای دیگه"تهیونگ نمی خواست تهگوک رو تنها بذاره اونم نه زمانی که خونه پر از غریبهست بهشون اعتماد نداشت.
جونگکوک موافقت میکنه و هردو به اتاق تهیونگ میرن. نگاه جونگکوک به محض اینکه وارد میشه، روی گولهبرفی زوم میشه. اخیرا نمی تونست زمان زیادی باهاش بگذرونه بعد از تموم شدن همهی اینا برنامه داشت حسابی باهاش وقت بگذرونه.
"در مورد چی میخواستی با من صحبت کنی؟"
"بیا بریم بالکن نمیخوام مزاحم خواب کوچولو بشم" به سمت بالکن میرن و اونجا روی صندلی میشین. سکوتی ایجاد میشه چون جونگکوک نمی دونه چطور بحث رو شروع کنه و تهیونگ خیلی استرس داشت.
"پس عامم...همونطور که میدونی امشب به پک سایه ی زرشکی حمله میکنیم، میخواستم بدونم اگه چیز دیگه ای درموردشون میدونی؟"
تهیونگ با گیجی به الفا نگاه میکنه"فکر کردم همهچیز رو درموردشون میدونی"
"اره ته من فقط...ببین تهیونگ میدونی بین ما یه پیوند جفتی هست و من میتونم احساساتت رو حس کنم درسته؟"تهیونگ دستاش رو توی هم گره میزنه، سرش رو تکون میده و ضربان قلبش که درحال تندتر شدن بود رو ندید میگیره.
YOU ARE READING
Flower crown
Romance[امگاورس♥︎] کیم تهیونگ امگای زیبایی که وقتی حامله بوده از پک قبلیش فرار میکنه، بخاطر رفتار بد گرگینه ها برای اینکه یه امگای نره که باعث میشه مشکل اعتماد پیدا کنه. جئون جونگکوک یه الفای خون حقیقی که صاحب یکی از بزرگترین پک های جهان، پک چوب دارک. برا...