𝑸𝒖𝒂𝒕𝒐𝒓𝒛𝒆

1.3K 279 171
                                    

جیمین از راهرو های ساکت خونه‌ی پک حرکت می کرد، همه زخم‌هاشون درمان شده بود و به خونه‌هاشون رفته بودن.

جیمین دنبال یونگی بود، وقتی دوتا گرگ میخواستن به جیمین و هوسوک حمله کنن یونگی اونا رو سمت خودش کشید و باهاشون مبارزه کرد، باید ازش تشکر می کرد.

در اتاق یونگی رو می زنه و جوابی نمی گیره پس به اتاق هوسوک میره که بعدا سر به یونگی بزنه.

وقتی بیرون اتاقش وایمیسه صدای دو نفر رو میشنوه که می تونه بفهمه یونگی و هوسوک‌ن. بدون در زدن وارد اتاق میشه.

هوسوک با دیدن جفتش لبخند میزنه اما یونگی اخمی می کنه"چیه؟! میتونم تو اتاق خودم بدون در زدن وارد بشم" جیمین امیدوار بود به یونگی بر نخورده باشه چون قصدش رو نداشت.

"چی باعث شده بیای اینجا الفا یونگی؟" جیمین روی تخت میشینه چون صندلی کنار هوسوک رو یونگی اشغال کرده.

"فقط اومدم ببینم شما دوتا چطورید" یونگی با خجالت میگه چون معمولا انقدر آشکارا در مورد احساساتش صحبت نمی کنه.

"من حالم خوبه هوسوک هیونگ هم همینطور ممنون که نجاتمون دادی!" جیمین صادقانه به یونگی لبخند می زنه.

"خوشحالم که اینو میدونم"یونگی احساس میکرد وزنه ای از روی شونه هاش برداشته شده. از اینکه دوتا جفتش حالشون خوب بود راضی بود، اره پذیرفته بود که دوتا جفت داره.

"الفا یونگی فکر نمی کنی باید درموردش صحبت کنیم؟"

"اره، اره باشه" یونگی کمی نگران بود اما هیجان زده بود. شاید دیگه تنها نمونه.

"پس مطمئنم این ارتباط رو ح-"جیمین حرف هوسوک رو قطع میکنه"بهش میگن پیوند جفتی هیونگ"

"میشه صاف نری وسط موضوع؟؟ رک نباشی؟"با حرف هوسوک جیمین اخم میکنه.

"اولا من گیم هیونگ نمی تونم استریت(استریت معنی صاف و راست هم میده) باشم دوما چون تو ترسیدی و نمی تونی در موردش صحبت کنی دلیل نمیشه من نکنم و الفا یونگی بنظر باحال میاد و اوکی‌عه باهاش"

هوسوک با تعجب به جیمین نگاه میکنه" یعنی میگی من باحال نیستم؟"

"هیونگ بیا در مورد چیزای مهم بحث کنیم" جیمین میدونست اگه بحث رو با هوسوک ادامه بده خیلی بد تمومش میکنن.

"خب پس الفا یونگی-" اینبار حرفش توسط یونگی قطع میشه. چه خبره؟؟! چرا همه میخوان حرفش رو قطع کنن؟

"نیازی نیست رسمی باشید میتونید هیونگ یا یونگی صدام کنید"با حرف یونگی هردو سر تکون میدن.

"خیلی خوشحالم که مثل هوسوک نترسیدی اما با داشتن دوتا جفت مشکلی نداری؟؟ منظورم اینکه که خیلی کمیابه و تو اصلا جفتی نداشتی...یهو دیدی دوتا داری"

Flower crown Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang