†•[zero oclock.سـاعت صــفر
†•[part:6
†•[writer:min edvard
.
.
.
مدتی میشد که جیونگ بیرون رفته بودو سوریون منتظر فرصت بود.
باید همین الان نقششو عملی میکرد.
به خدمتکارا نگاهی انداخت و بعد اروم بلند شدو سمت دفتر کار جیونگ رفت.
توجه هانا بهش جلب شد.
هانا با تعجب بهش نگاه میکرد.
موهای بلندشو پشت گوشش انداخت و به مینجی نگاهی انداخت:
_بفرما.دیدی گفتم مشکوک میزنه...من میرم ببینم جریان چیه.تو همینجا بمون.
مینجی سری تکون دادو گفت:
_باشه
هانا خیلی اروم پشت سر هانا راه افتاد.
سوریون وارد اتاق جیونگ شدو در رو بست.
هانا لعنتی زیر لب فرستاد.
_باز میخواد چه غلطی کنه...سوریون با استرس سمت میز جیونگ رفت.اتاق تاریک بود و تمام پرده ها کشیده شده بودن.
نفس عمیقی کشید و یکی از پرده های اتاقو کشید و نور وارد اتاق شد.
سوریون به برگه های روی میز نگاهی انداخت.
چشمش به پاکت کاهی رنگی افتاد که باز شده بود و روی اون علامت ستاره قرمز رنگی بود.
حرف جیونگ بهش یاداوری شد:
_ستاره های قرمز روی برگه ها و پاکت های من،معنی محرمانه رو میدن.هیچوقت بازشون نکنسوریون نیشخندی زدو پاکت کاهی رو برداشت و دو برگه کاغذ ازش بیرون کشید.
خانه هایی که در منطقه گانگنام وجود دارد،فردا قیمتشان افزایش میابد
زیر برگه یادداشت کوچیکی چسبونده شده بود:
_هیونگ این خبر جدیده.خونه ای که بنام پسرت کیم تهیونگ زدی قیمتش داره بالا میره.باید یجوری راضیش کنی خونرو بفروشه.این به نفعته.اون که حتی داخل اون خونه هم نگاه نکرده.اصلا بدردش نمیخوره..
-پارک نامسوسوریون پوزخندی زدو موهاشو کنار زدو برگه هارو داخل پاکت گذاشت.
گوشیشو از جیبش دراوردو به وکیلش زنگ زد:
_میخوام خونه پسرم که توی ذگانگنام هست بنام من بشه..برگه هارو اماده کن!
***
"کالیفرنیا.هتل"
امروز به کره برمیگشت...باید کنار دوستش میبود.
بهش قول داده بود که برگرده.
پلیور مشکیش و به همراه شلوار تنگ مشکیش پوشیدو و موهای تقریبا بلندشو از پشت بست.
دستبندی که متعلق به برادرش بود رو به مچش بست.
از اینه دور شدو سمت چمدونش رفت و از اتاق خارج شد.
سمت پذیرش هتل رفت.
_چقدر باید بپردازم؟
زن جوونی بهش خیره شده بودو این عصبیش میکرد.
از اینکه ینفر بخواد انالیزش کنه متنفر بود.
با صدای تقریبا نازک زن مقابلش سرشو به طرفش برگردوند:
_مگه قبلا پرداخت نکردید؟
_برای ماشین میخوام پول بپردازم
_اوه بله...
بعد از پرداخت پول از هتل خارج شدو سمت ماشینی که قرار بود تا فرودگاه اونو برسونه رفت.
_زیاد لفتش نده
***
.
نگاهشو برای لحظه ای برداشت و دفتری که کنار تختش بود رو برداشت:
از طرف کیم جیمین.دفتر طراحی
تهیونگ لبخندی زدو سرشو تکون داد.
دفتر رو ورق زدو با چهره ی خودش مواجه شد.
دوباره ورق زدو ایندفعه با چهره ی خودش و جونگ کوک مواجه شد.
با تعجب بهشون نگاه میکرد.
دوباره ورق زدو با چهره ی زن زیبایی روبرو شد.
روی صندلی نشسته بودو دامن بلند مشکیش رو گرفته بود.
لباسش سفید و چشمایی درست شبیه به جونک کوک داشت.
لب های کوچیک و موهایی لخت که از پشت با کلیپس بسته شده بود.
به پایین برگه نگاه کردو لبخند تلخی زد:
*دلم برات تنگ شده مامان*
_مثل مادرش فرشتهس
دفتر رو کنار گذاشت و دوباره مشغول تماشای جونگ کوک شد.
اروم چشماشو باز کردو با دیدن تهیونگ لبخندی زد.
تهیونگ هم به خودش اومدو حالت جدی ای به خودش گرفت.
_صبح بخیر هیونگ
_همچنین جونگی
جونگ کوک از شنیدن لقب همیشگیش لبخند عمیقی زدو گفت:
_امروز مرخص میشم؟
_اره امشب
_خداراشکرر...اینجا موندن حس مرگ رو داره
تهیونگ خنده ای کرد و با حس نگاه جونگ کوک روی خودش خندش قطع شد.
جونگ کوک نگاهشو برگردوند و بالشتش رو به تخت تکیه دادو نشست.به تهیونگ نگاهی کرد.سوالی که ذهنش رو بشدت درگیر کرده بود رو پرسید:
_هیونگ...
_بله؟
_خوابایی که میبینیم واقعیه؟یعنی...ممکنه اون شخصی که توی خواب میبینیم یهو جلومون ظاهر شه؟
تهیونگ از سوال جونگ کوک شوکه شد.با بغض خاصی کلمات رو بیان کرد.جونگ کوک مثل همیشه تمام شب رو توی فکر این موضوع بوده و تازه از خواب شیرینش با اون پسر بیدار شده.
تهیونگ از افکارش دست کشید و روبه کوک گفت:
_جونگی...جونگی من،این سوالیه که خودم مدتهاس توش موندم.سوالیه که داره مثل یه رادیو توی ذهنم تکرار میشه.هنوز جوابی براش پیدا نکردم.
به چهره متعجب جونگ کوک خیره موند.
جونگ کوک کاملا گیج بود و فقط میخواست بدونه واقعیه؟
ایا تهیونگ من واقعیه؟
این جوابی که میخواست:
_اره.و الان درست روبروته
تهیونگ به جونگ کوک نگاهی کردو گفت:
_جونگی...
_ممکنه یا غیر ممکن؟اینکه اون فرد رو ببینی؟
به صندلیش تکیه دادو اروم زمزمه کرد:
_نمیدونم
جونگ کوک خنده ای کردو چشماشو بست.اروم لب زد:
_جالبه،هردومون توی یه موقعیت مشابه قرار داریم.و کاملا همدیگرو میفهیم.
تهیونگ سرشو به علامت تایید تکون داد:
_درسته
_امیدوارم جوابتو پیدا کنی هیونگ!
_همچنین جونگی
YOU ARE READING
"𝒛𝒆𝒓𝒐 𝒐'𝒄𝒍𝒐𝒄𝒌.ساعــت صفـــ00:00ــــر
Romanceخلاصه: "هرشب ساعت 00:00 کیم تهیونگ و جئون جونگ کوک همدیگرو توی رویاهاشون ملاقات میکنن و در واقعیت به دنبال شخصی که توی خواب میبینن هستن. درنهایت اونا توی یه کافه همدیگرو ملاقات میکنن و نخ گذشته و آینده جونگ کوک به تهیونگ گره میخوره و اون دونفر طعم...