حمایت یادت نره بلومِ من^^
✦⊹⊹✦ᏬᏈ᯽⊹♡⊹᯽ᏈᏬ✦⊹⊹✦
به ماگِ هات چاکلتِ درونِ دستش نگاهی انداخت و آروم به دهانش نزدیکش کرد و کمی از محتوایِ درونِ ماگ رو نوشید.
از پنجره به بیرون خیره شد..
هوا کمی گرفته بود و قطراتِ بارون به شیشه یِ پنجره برخورد میکردند.
همه چیز آروم به نظر میرسید و پسر،از این بابت خوشحال بود.نگاهی به ساعت مچیِ کلاسیکی که دورِ مچش بسته شده بود انداخت؛یک ساعتِ دیگه کلاسش شروع میشد و باید آماده میشد.
قدم هایِ آرومش رو سمتِ رگالِ کنار آینه قدی برداشت و با ایستادن رو به روش کمی فکر کرد تا چه چیزی رو برایِ پوشیدم انتخاب کنه.
پیراهنِ سفید رنگ و همراه با کت و شلوارِ خاکستری و پالتویِ کرم رنگ از بینِ لباس ها بیرون کشید و کراوات خاکستری رنگی رو هم بیرون کشید و بر رویِ تخت انداخت.
بعد از تعویض لباس هاش، روبه رویِ آینه قدی ایستاد و کمی به خودش خیره شد.
طرفی از موهاش رو به سمت بالا حالت داد و با زدنِ عطرِ موردِ علاقه اش خودش رو وارسی کرد.
ثانیه ای بعد سرش رو پایین انداخت و از آینه فاصله گرفت، گوشیش رو داخلِ جیبش قرار داد و بعد از چک کردنِ برنامه یِ امروزش و با برداشتنِ کیفِ سامسونت و سوئیچ ماشین از اتاق خارج شد.نگاهی به دور و برِ خونه انداخت و آهی از خالی بودنش کشید و با زدنِ رمز، در رو قفل کرد.
سوارِ آسانسور شد و دکمه یِ طبقه یِ پارکینگ رو زد.
بعد از سی ثانیه از آسانسور خارج شد و به سمتِ ماشینش رفت.
این روتینِ روزانه شخصی به نامِ کیم تهیونگ بود....
.
✦⊹⊹✦ᏬᏈ᯽⊹♡⊹᯽ᏈᏬ✦⊹⊹✦
..
روپوشِ سفید رنگ رو با پالتویِ بلندش و کتش جا به جا کرد و با برداشتنِ تخته شاسی و چند خودکار در رنگ هایِ مختلف به سمتِ بخشِ داخلیِ بیمارستان رفت و کنارِ پزشکِ زن که لی هونگجو نام داشت ایستاد.
به هنگامِ کلاس هایِ تئوری باید به بیمارستان میومد چ حتی بعضی از شب ها کشیک میایستاد.
در سالِ پنجم رشته یِ پزشکی بود و با تمامِ سختی ها و گذروندنِ دوره هایِ تئوری و آموزشی در دانشگاه ، حالا در بیمارستان قرار داشت و باید به توضیحاتِ پزشک درباره یِ بیماری که بر رویِ تخت قرار داشت گوش میداد.
با تمرکز به تک تکِ حرف هایِ دکتر گوش میداد و نکات رو یادداشت میکرد.
دیگه چیزی تا پایانِ دوره سومِ رشته یِ پزشکی نمونده بود و بعد از اون باید برای دوره یِ چهارم و آخر پزشکی آماده میشد و بعد از میتونست مدرکِ پزشکیِ عمومیش رو بگیره.
البته..تهیونگ قصد داشت واقعا رشته یِ تحصیلی اش رو ادامه بده و تخصصش رو بگیره..
.
✦⊹⊹✦ᏬᏈ᯽⊹♡⊹᯽ᏈᏬ✦⊹⊹✦
..
ESTÁS LEYENDO
sᴏʀᴀ
Fanfic-Fɪᴄᴛɪᴏɴ Nᴀᴍᴇ﹕"Sᴏʀᴀ" -Cᴏᴜᴘʟᴇ﹕"Kᴏᴏᴋᴠ" -Sᴜʙ Cᴏᴜᴘʟᴇ﹕"Yᴏᴏɴᴍɪɴ" -Gᴇɴʀᴇ﹕ "Rᴏᴍᴀɴᴄᴇ﹐ Fᴀɴᴛᴀsʏ﹐ Rᴘғ AU﹐ Cʀᴏssᴏᴠᴇʀ﹐ Fʟᴜғғ﹐ Sᴍᴜᴛ﹐ A ʟɪᴛᴛʟᴇ Cᴏᴍᴇᴅʏ﹐ A ʟɪᴛᴛʟᴇ ᴀɴɢsᴛ" -Wʀɪᴛᴇʀ﹕"Anil" . . چی میشه اگر کیم تهیونگِ 22ساله برایِ برطرف کردنِ کنجکاوی خودش در رابطه با "...