Part 5

185 63 4
                                    

اولین بوسه ...
و تند ترین تپشی که قلبش تا به اون لحظه تجربه کرده بود . مبدا تبدیل جوونه ی احساسش به گلِ عشق ...
دل تنگ اون حس بود ، لب به لب های بارون خورده اش کشیده شده بود و طعم تلخِ سیگار و شیرینیِ شراب بینشون پیچیده بود .
عطر تن مورد علاقه اش ترکیب شده بود با هوای مه آلود و بوی بارون و عطر گل های سرخ رنگِ ریز اطرافش ، که به بوته اش چسبونده شده بود و بین تنِ گرم اون ، تنِ سست شده اش رو رها کرده بود . وزن روحش گرفته شده بود و به پرواز در اومده بود ، درست مثل دسته ی پروانه های تو دلش ...

اواخر بهار بود ؛ شب تولد مین هو و مایا ، که اونقدر چشم های نیمه خمارش رو به لب های مست تهیونگ دوخته بود و نگاه ازشون نگرفته بود تا اون نتونه خودش رو کنترل کنه و پسرک مو مشکی رو به دنبال خودش گوشه ای از باغ ببره و بین بارونی که به آرومی به تن و روی موهاشون مینشست ، لب هاش رو شکار کنه و لغزش زبونش بین فضای اندک لب های نیمه باز جیمین ، اون رو وادار کنه که بوسیده شدن رو به نفس گرفتن ترجیح بده .

دل تنگ شده بود ...
امروز با اولین لمس اون دلش پر کشیده بود و هوایی شده بود ، برای گرمای دلچسب تنش ، برای عطر موهای نم دارش .

در طی این سال های طولانی که از شناخت تهیونگ میگذشت ، جزئیات زیادی رو ازش به خاطر میاورد و تمامش رو به دیوار های قلبش آویزون کرده بود . پسری که همیشه رنگ تیره به تن داشت و انعکاس اون تیرگی توی چشم هاش ، روح رو از بدن بیرون میکشید . بازو های عضلانی و محکمش انگیزه ای بود که جیمین رو به فکر جا گرفتن بینشون انداخته بود و اون بوسه مصمم ترش میکرد .

پسری که هاله ی تیره رنگ دورش رو انقدر محکم کرده بود که کسی نتونه بهش نفوذ کنه . اما دروغ بود اگه میگفت چشم های معصوم جیمین از همون اول از بین اون حصار رد نشده بود و مستقیم کنج قلبش لونه نکرده بودن .
بعد از اون بوسه غیبش زده بود و آخر شب وقتی مهمونی تموم شده بود اون رو برای لحظه ای در حال وارد شدن به باغ دیده بود و تهیونگ جوری بود که انگار میخواد از نگاه جیمین فرار کنه .

...

بعد از اینکه دسته گلِ مورد علاقه اش رو تیکه تیکه کرده بود و بیرون انداخته بودش ، دستمال آبی رنگ و نرم رو بدون اینکه روی کارش تمرکز داشته باشه ، چندین بار و هر دفعه محکم تر روی لمینت های رنگ روشن میکشه . رد محوی از خاک و آب بارونِ کف کفش هاش رو روی زمین گذاشته بود . خودش رفته بود اما عطرش هنوز هم حس میشد .
ناخن کمی بلند شده اش طی یکی از حرکت های رفت و برگشت سریع دستش به شیار باریک میون کفپوش گیر میکنه و میشکنه .
دستمال رو رها میکنه و انگشتش رو بین پنجه ی دست دیگه اش میگیره .
-  آه ...
کمی عقب میره و به دیوار تکیه میده ، نگاه لرزونش روی زمین تمیز شده حرکت میکنه . زیر ناخنش تیر میکشه و گوشه اش کمی میسوزه . پلک هاش رو میبنده و کمی روی هم فشارشون میده .

Black Bird (Kookmin)Où les histoires vivent. Découvrez maintenant