'4'

88 30 14
                                    

نگاهم می‌کنی، قلبم درون سینه می‌لرزد
نگاهم کن، که نگاه تو به درد سینه می‌ارزد

****

10 می 1940 , 8:45 اردوگاه آذدن

آفتاب سوزان بهاری همه‌جارو روشن کرده بود و صدای افرادی که از فرانسه رسیده بودن، هرلحظه شدت می‌گرفت.

گشتاپوهای رده‌ی دوم روی خط صاف ایستاده بودن و مین یونگی، فرمانده گشتاپوهای آذدن‌ به روی سکوی بلند ایستاده بود.
فرمانده مین‌، چشم‌هاش رو بخاطر جهت نور خورشید که دقیقا رو به روش بود ریز کرد و لب های خشکش رو برای فرماندهی گشتاپوهای تازه کار باز کرد.

" به گروه‌های چند نفره تقسیم می‌شید. هرگروه یه سرگروه داره که زیردست‌هاش رو کنترل می‌کنه. به هر مشکلی بر
خوردید به سرگروه اطلاع می‌دید، وای به حالتون اگر بیاید پیش من چون اونموقع با واگن یهودی‌ها می‌فرستمتون اونور دنیا"

چهره‌ی جدی و اخم کمرنگی که پیشونی فرمانده رو چین داده بود، باعث می‌شد جمله‌هاش تاثیر پذیرتر جلوه داده بشن.

نامجون کلاه زیتونی رنگش رو روی سرش جا به جا کرد تا جلوی تابش مستقیم افتاب به چشم‌هاش رو بگیره، چون اگر این‌کار رو نمی‌کرد تا دقیقه‌ی دیگه بیناییش رو از دست می‌داد.
نفسی تازه کرد و چونه‌ی تیزش رو بالا اورد تا منتظر گروه‌بندی بشه.
طبق مکالمه‌ی کوتاه اما غیر منتظره‌ای که دیشب با مین داشتن، به احتمال زیاد به عنوان سرگروه انتخاب می‌شد.

یونگی کاغذ تا خورده‌ای رو از جیب پیرهنش بیرون آورد و با حوصله از هم بازشون کرد. نگاهی به خط نوشته شده کرد و شروع به خوندن کرد

"هری، هانس، یوهان، اوتیس، والتر و نیسه گروه A. سرگروه جیمز هانس"

" مورگن، کلاوس، نامجون، هوبرت، دیدرس و کریستوف گروه B. سرگروه کیم نامجون"

همونطور که احتمالش رو می‌داد، خودش سرگروه شده بود. به آرومی کنار بقیه‌ی تیمش قدم برداشت و کنارشون ایستاد تا اسامی بقیه‌ی گروه‌ها خونده بشه.
نیم‌ نگاهی به هم‌گروهی‌هاش کرد. همشون رو به اسم‌ نمی‌شناخت، فقط از وقتی به آذدن منتقل شده بود برخوردهای زیادی با هوبرت داشت و تقریبا همو می‌شناختن.
برعکس اردوگاه قبلیش که بشدت کوچیک بود و همه تقریبا یک الی دو باری باهم هم‌ صحبت شده بودن، توی آذدن به دلیل بزرگی و تعداد زیاد سربازها و گشتاپوها کمتر کسی با اکثر افراد اردوگاه رابطه داشت.
وقتی به خودش اومد، دو گروه دیگه کنارهم ایستاده بودن و منتظر ادامه‌ی دستورهای فرمانده بودن.
مگه چند گروگان گرفته شده بود که به این تعداد گروه نیاز بود؟

" به سه گروه شش نفره تقسیم شدید و شش سرگروه دارید. مطمئنم‌ بین شما ۱۸ نفر، اکثرتون از سمت گشتاپو انصراف می‌دید و به سرباز بودنتون ادامه می‌دید. به همین دلیل تعداد شما از گروگان‌ها بیشتره؛ البته فعلا. دومین دسته‌ی فرانسوی‌ها تو راهه"

𝖢𝖺𝗌𝖺𝖻𝗅𝖺𝗇𝖼𝖺|𝖭𝖩Where stories live. Discover now