Part 4

162 27 40
                                    

تهیونگ با خودش گفت:دیگه دوستی ندارم....
تا اینکه چند ثانیه بعد یه فکری به ذهنش زد
یه اپ پارتنر یابی پیدا کرد
با خودش گفت:منکه تاحالا پارتنر نداشتم...شاید از دوست بهتر باشه
اونجا رفته بود اکانت بسازه
ایمیل و اسم و فامیلی و سنشو وارد کرد
بعدش دید یه صفحه ای باز شده
اونجا میتونی مشخصات خودت و پارتنر که میخوای رو بنویسی
تخیونگ هم نوشت
و زیر ۴ ثانیه ۵ تا اکانت اومد که هم تایپ تهیونگ بودن هم تهیونگ تایپشدن بود
اسما رو داشت میدید....
کانگ مینهو
جانگ سوهو
مین یونگی
کیم یوسوک
پارک کیهو
پروفایل هاشونو دید
همه شون زشت بودن
به جز یه نفر
مین یونگی
تنها پسر خوشگلی که بین اونا بود
تهیونگ زد رو پروفایلش و رفتن تو قسمت چت
همون لحظه یونگی پیام داد:سلام...مثل اینکه جفتمون تایپ ایده آل همیم
تهیونگ نوشت:سلام....اسم واقعیتون مین یونگیه یا ترجیح میدید تو فضای مجازی اسم واقعی‌تونو نذارید؟
یونگی:اسم خودم مین یونگی عه......تو چی؟
تهیونگ:منم اسم واقعیم کیم تهیونگه....
یونگی:خب کیم تهیونگ با توجه به مشخصات من یه باتم شیطونم و تو یه تاپ سافت.....دقیقا تایپمی
تهیونگ:من همیشه یه پسر کوچولوی شیطون میخواستم.....خوشحالم که پیدات کردم
یونگی:خب تهیونگ...رنگ مورد علاقه ات چیه؟
تهیونگ:کرمی......خیلی دوستش دارم این رنگ بهم آرامش میده.....رنگ مورد علاقه ی تو چی؟
یونگی:من عاشق مشکیم!مشکی و کرمی....ترکیب شیک و جذابیه
تهیونگ:اره
یونگی:تهیونگ تو شغلت چیه؟شاغلی یا میری دانشگاه؟
تهیونگ:خب من.....نقاشی میکشم و میفروشم
یونگی:جدی؟چه خفن
تهیونگ:شغل تو چیه؟
یونگی:من تتو آرتیستم
تهیونگ:جفتمون هنرمندیم!فرمون اینه که نقاشی و هنر من رو کاغذ و بومه و مال تو روی پوست آدما
یونگی:اولین کسی هستی که بنظرت شغلم بد نیست
تهیونگ:چرا باید بد باشه؟
یونگی:خیلیا این شغل رو به بی هنری یا خلافکاری ربط میدن
تهیونگ:خیلی احمقانه اس!اتفاقا شغل سختیه و تمرکز میخواد....بعدشم تتو آرتیست ها همش واسه تتو زدن خم میشن و ممکنه گردن و کمرشون آسیب ببینه
یونگی:باورم نمیشه یکی پیدا شد که انقدر خوب درکم کنه خیلی خوشحال شدم
تهیونگ:خوشحالم تونستم خوشحالت کنم
یونگی:راستی تهیونگ....تو تاحالا چند بار وارد رابطه شدی؟
تهیونگ:اولین باره
یونگی:جدی؟
تهیونگ:اره....برای همین ازت میخوام یکم کمک کنی که چیکار کنم....چون تاحالا رابطه نداشتم نمیدونم چطوریه
یونگی:نگران نباش کمکت میکنم
***
هوسوک:چرا تو اعصابته؟
جیمین:یه ذره منطق نداره!با دوست پسرش حاظر نیسن حرف بزنه!بابا شاید اون بدبخت بخواد توضیح بده
ه

وسوک جیمین رو بوسید و گفت:اروم باش عشقم.....اعصابتون واسه بیمارات خورد نکن
جیمین:بریم بخوابیم؟خیلی خسته م
هوسوک:اره بباره بریم
***
تلفنش زنگ خورد
سریع جواب داد:بله خانم مانوبان؟
لیسا:گفتم که جنی صدام کن لیسا
جنی:خب...لیسا.....چیزی شده؟
لیسا:دیشب بهت خوش گذشت؟
جنی:بله خیلی...ممنونم....چطوری براتون جبران کنم؟
لیسا:فردا بیا به این آدرس تا بهت بگم چطوری برام جبران کنی
جنی یکم ترسید ولی گفت:باشه...میام
تلفن رو قطع کرد
بعدش به داداشش زنگ زد
تهیونگ:الو؟
جنی:خوبی تهیونگ؟
تهیونگ:اره.....
جنی:چیزی شده؟
تهیونگ:کوک ازم متنفره
جنی:یعنی چی؟!
تهیونگ:به خودم گفت و رفت
جنی:اگه حالت بده میخوای بیام پیشت؟
تهیونگ:نه خودتو اذیت نکن.....بعلاوه دارم با یکی حرف میزنم
جنی:دوست جدید پیدا کردی؟
تهیونگ:دوست پسر پیدا کردم
جنی با ذوق گفت:واقعا؟
تهیونگ:اره......باورم نمیشه ولی اره
جنی:خب پسره چطوره؟برام تعریف کن!
***
نشسته رو تو خیابون
به زمین خیره شد و فهمید یکی ایستاده جلوش
سرشو برد بالا و نامجونو دید
کوک:چی میخوای؟
نامجون:میخوام همه چیو برات توضیح بدم
__________________________
پارت جدیددد

Moon and sun|ماه و خورشیدWo Geschichten leben. Entdecke jetzt