آهنگ پارت: Daylight
•ولیوم - wellium
- بهانهای که برای توجیهه، نتیجهای ناامیدکننده
سر هم میکنید.
فضای داخلی رستوران👇
تهیونگ در حالی که از رستوران میزد بیرون عزمشو برای فکری ک تو سرش داشت جزم کرد و شماره جیمین رو گرفت...
-سلام جیمین
جیمین همونطور که رو زمینه سالنه تمرین دراز کشیده بود و داشت تایم استراحتشو میگذروند با تعجب و نفس نفس زدنی که ناشی از رقصیدنه زیادش بود گفت:
+ا..اوه تهیونگا! معلومه تو کجایی پسر؟؟
-بیرون از شهر یکاری داشتم ...اما خب طرح هارو براتون فرستادم.
جیمین برای شنیدنه صدای بهتره تهیونگ به یکی از دوستاش اشاره کرد تا صدای اهنگو کم کنه و ادامه داد:
+آره میدونم...کاری به اون ندارم، نگرانت شدم
چیزی شده؟
-نه چیزی نشده
+آخه عادت نداشتی بهم زنگ بزنی
-میخواستم یچیزی ازت بپرسم
+چی ؟
-میدونی جونگکوک رو کجا میتونم پیدا کنم؟
+واسه چی؟
-یه وسیله ایم دستش جا مونده.
+راستش خبر دقیقی ازش ندارم، جوابه تلفن و پیامام روهم نمیده ، خیلی رفتاراش عجیب شده، بعد از فوته عموش یه قطره اشکم نریخته!
تهیونگ با شنیدنه این حرف نا خودآگاه زمزمه کرد
-فکر کن چه فشاری بهش اومده که اینطوری شده...
+چی نشنیدم؟ اطرافم شلوغه میتونی بلند تر صحبت کنی؟
-هیچی فقط شماره شو برام بفرست.
...
همونطور که انتظار میرفت جونگکوک جوابی به تماس های تهیونگ نداد
اما حدسه پسر این بود که توی این حالت رفتن و سر زدن به قبره کسی که از دستش دادی بهترین گزینه س و جونگکوکم به احتمال زیاد الان اونجاست
YOU ARE READING
𝙙𝙚𝙟𝙖 𝙫𝙪
Fanfictionدژاوو (پیش از این دیده شده) کاپل:ورس( ویکوک ، کوکوی)، یونمین ژانر: ماجراجویی، انگست، رمنس،جنایی،اکشن، روانشناختی،اسمات برشی از داستان: -و میدونی چیه ؟ تو منو تو شرایطی گذاشتی که خیلی یهویی به خودم اومدم و دیدم گیر کردم بینه اینکه بخوام منتظرت بمونم...