part 7

668 70 7
                                    

×"باهم وارد ایستگاه پلیش شدیم و اولین چیزی که دیدم باعث شد به چشمام شک کنم"

×چیزی که من میبینم تو هم میبینی کوک
+اون جیمینه اونجا درسته؟؟
×"با عجله به سمتش رفتیم و تو آغوشم گرفتمش و نگاه کردم که کوک هم همین کار کرد خیلی سری سر تت‌ پاش رو بررسی کردم "
×جیمین تو اینجا چیکار میکنی ؟ حالت خوبه
-ببخشید نگرانتم کردم حقیقتش وقتی رفتم خرید موقعه برگشت کیفم رو زدن حدودای ساعت ۸و نیم ۹ از اون موقعه اینجام تا یه سری اطلاعات رو بدم ولی خیلی شلوغ
+تماسام رو چر...
-گوشیم تو کیف بود ببخشید باید قبلش میومدم خونه بهتون خبر میدادم
+مهم نیست همین که الان حالت خوبه مهمه
×کوک جیمین رو ببر خونه من کارش رو انجام میدم و میام
-جونگکوک میشه پیاده برگردیم
×ولی
+اشکال نداره بیا این سویچ ماشین بگیرش مراقب خودت باشه ته
×باشه شما هم مراقب خودتون باشید
-مرسی تهیونگ
×"آرومم سرم رو تکون دادم "
+خیلی خب بیا بریم جیمین
-"به اطراف نگاه میکردم و سعی ‌کردم ذهن رو از حقیقت دور کنم امیدوام نامجون هیونگ سر قولش بمونم خداروشکر که توی ایستگاه پلیس کار میکنه "
+جیمین
-بله جونگکوک
+مطمئنی که ... قضیه همش همینه یعنی اتفاق دیگه ای نیافتاده
-"سعی کردم چهره ی شُکم خیلی مشخص نباشه و در آرامش جوابش رو بدم"
-معلوم جانگکوک نگران نباشه
+خیلی خب لطفا بیشتر مراقب باش از این بعد امروز خیلی نگرانت شدم
-حتما
و ادامه راه رو در سکوت کامل رفتیم و از جونگکوک ممنون بودم که بیشتر از سوال نکرد وقتی به خونه رسیدیم ماشین رو دیدم که این نشون میداد وقت زیادی رو صرف پیاده اومدن کردی به طوری که تهیونگ زودتر رسیده بود وارد خونه شدیم از اونجایی که همه چراغ خاموش بودن معلوم بود که اونم تازه رسیده دوباره از جونگکوک عذر خواهی کردم و سمت اتاقم رفتم و در اتاق رو بستم نیاز بود فکر کنم اتفاقی که امروز افتاده بود نشون از این میداد که عموم البته نمیشه اسمش رو گذاشت عموم با اینکه دستگیر شده قرار نیست بیخیال باشه و من واقعا نمیخوام بیشتر از این نگرانشون کنم تو این ۱ ماه کلی بهم کمک کردن و وقتش خودم از پس کارام بر بیام*
-*با شنیدن صدای در سر از جام بلند شد و تو آینه به خودم نگاه کردم و سریع سمت در رفتم*
×چرا درو قفل کرده بودی
-همینجوری
×خیلی خب من اومدنی یه جارو پیدا کردم غذا خریدم بیا پایین باهم بخوریم
-باشه
×جیمین
-بله؟
×واقعا قضیه چیزه دیگه ای نبوده
-آره خیالت راحت
×باشه پس پایین منتظرتیم دیر نکن غذا سرد میشه
-باشه حتما
-*به محض اینکه در بستم گوشیم زنگ خورد سمت تلفن رفتم و با دیدن اسم روی تلفن کمی استرس گرفتم*
-سلام هیونگ
÷سلام جیمین نمیخوام نگرانت کنم ولی یه رسی اطلاعات پیدا کردیم یه خلاصه ای رو ازش برات میفرستم فردا هم یه جوری بیا اینجا باید راجب یه چیزایی حضوری حرف بزنم
-نامجون هیونگ
÷بله جیمین
-به تهیونگ چی گفتی ؟
÷بهش گفتی که کیفت رو دزدیدن وقتی بهت قول دادم چیزی نگم چیزی نمیگم
-ممنون هیونگ
÷خواهش کاری نکردم فقط حواست رو خیلی جمع کنم وقتی تونستن انقدر نزدیک بشن بهت جوری که حتی سوار ماشینتم شدن از اینکه وارد اتاقت هم بشن بعید نیست
-باشه هیونگ حواسم و جمع میکنم ، کاره دیگه ای نداری جونگکوک داره صدام میکنه باید برم !
÷نه برو ولی بازم میگم حواست و خیلی جمع کن و مراقب خودتم خیلی باشه
-باشه خداحافظ
-*تلفن قطع گردم و یه دست لبای راحتی سریع پوشیدم و از پله ها رفتم پایین باید هر چه سریع تر این قضیه رو حل کنم میترسم تهیونگ خیلی زودتر از چیزی که باید متوجه قضیه بشه *

.................
اقا یَک سِوال چند سالتون ؟
و راجب تاخیر این پارت قرار بود این پارت بی صاحبه رو کی بزار اره درست شب همون روز پارت قبل ولی چه اتفاقی افتاد افرین دقیقا گوه عنم وصل نمیشد این وی پی ان گوهههه یعنی من ریدم تو این زندگی و مملکت گوههه یعنی ببین ریدم هاا ریدمممم سگ برین تو شانسه شالویی که من دارم سگگگگگگگ
و دوستان گلم بچه ها خوشگل و عزیزم تا ۲ مهر پارت نمیزارم به خاطر قضایایی که خودتون خیلی خوب میدونین چیه و اینم گذاشتم چون قرار بود قبلا بزارمش دوستون دارم مراقب خودتون باشید اگه بعدا دومم پارت نذاشتم بدونین دیگه واقعا مردم موچ به همتون دورتون بگردم ♡♡♡♡♡

ᴘᴀꜱꜱɪɴɢ ᴛɪᴍᴇ ꜱᴘᴇᴇᴅ《𝐕𝐌𝐊》Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin