+تهیونگ ×جیمین ÷جونگکوک
+"یه نگاه به ساعتم کردم و از ماشین پیدا شدم و سمت آسانسور داخل پارکینگ رفتم و طبقه ی ۷ رو زدم و همینجوری که منتظر بودم به طبقه مورد نظرم برسم ظاهرم رو داخل اینه چک میکردم،با شنیدن صدای که اعلام میکرد به طبقه ی مورد نظرم رسید ساعتم رو تو دستم چک کردم و از آسانسور خارج شدم .
سمت میزه منشی رفتم "
+سالم خانم مین
#اوه صبح بخیر آقای کیم
+ممنون آقای جئون تشریف آوردن؟
#بله تو اتاق روبه رو هستن
+خیلی ممنون آقای پارک چطور؟
#خیر متاسفانه ایشون هنوز تشریف نیاوردن .
+میدونستم
#چیزی عمر کردین
+نه فقط بگید آقای جئون بیاد دفتر من !
#حتما+"داخل دفترم منتظر بودم و داشتم از پنجره به بیرون نگاه میکردم که صدای در نظرم رو به خودش جلب کرد "
+بفرمایید
÷سلام
+اوه سلام جونگکوک
÷هوم ، کاری داشتی باهام ؟
+نه فقط میخواستم بدون راجب او...
÷اره مطمئنم من هنوز کاملا دوست دارم و ذره ای حسم نسبت بهت عوض نشد.. نمیخوام بهت فشار وارد کنم ولی دوست دارم زودتر نظر تو رو هم بدونم
+منم حسم عوض نشد ... کل دیشب رو فکر کردن
÷خوب!؟
+فک کنم بعد این همه سال وقتش یه فرصتی به هم بدیم
÷ممنون
+چرا تشکر میکنی ؟
÷چون قبولم کردی ؟
+اصلا عوض نشدی
÷ولی تو عوض شدی ، عصبی تر شدی
+یاا
÷راستی نمیدونی جیمین اومده یا نه تاجایی که من میدونم یه جلسه داریم ساعت ۱۰
+باز معلوم نیست داره چه غلطی میکنه
÷تهیونگ جیمین خیلی تغییر کرده اون موقعه نمیفهمید الان دیگه کاملا بزرگ شده دیگه اونجوری که تو فکر میکنی نیست
+پس دلیل دیر اومدنش چی میتونه باشه
÷خیلی چیزا تو این سالها عوض شده پدرت همه چیز رو میدونه ولی تو به خاطر مقاومت هایی که در برابر دیدن ما میکردیم و لجبازی متوجه هیچ کدوم نشدی
+برام تعریف کن شاید نظرم عوض شد هوم ، هر چند اون همیشه یه عوضی چون منو تو رو از ه
÷تهیونگ درست فکر کن تقصیر اون نبود که ما قلبمون بهش باختی اونم وقتی هنوز باهم بودیم
+فعلا باید بریم چیزی تا جلسه نمونده بعد کاملا راجبش حرف میزنیم
÷هوفف خیل خوب
+"از در خارج شدیم و سمت خانم مین رفتیم بلکه ببینم اون عوضی مزاحم اومده یا نه "
+خانم مین آقای پارک تشریفشون رو آوردن
#بله داخل دفترشون فقط
÷فقط چی خانم مین .. جلسه داریم دیر شده میشه بهش بگید بیاد سمت سالن جلسه ما میریم اون سمتی
#آقای پارک گفتن نمیخوان کسی مزاحمشون بشه و گفتن که به شما بگم نمیتونم جلسه رو بیان هر چی نظر خودتون رو برای ایشون در نظر بگرید
+دقیقا به چه دلیلی؟
#نمیدونم ولی خیلی آشفته به نظر میومدن زیر چشماشون گود افتاده بود کنار لبون هم کبود شده بود و پاره شده بود سر وضعشون و هم خیلی مرتب نبود فکنم اتفاقی بدی براشون افتاد .
+چیی؟
÷مطمئنی
#بله آقای جئون
÷خیل خوب ممنون
÷تهیونگ یه لحظه بیا
+بگو
÷این یکی از مواردی بود که بهت گفتم تغییر کرده تو زندگی جیمین
+میشه به خلاصه کوفتی بگی.
÷دو سه سال پیش بعد آخرین ملاقات تجاریمون آقا و خانم پارک به خاطر وضعیت هاد پدر بزرگ جیمین مجبور شدن برن واشنگتن و بعد از اینکه مطمئن شدن از اینکه جیمین جا نشین خواهد شد و پدر تو هم این قولو بهشون داد که به جیمین کمک میکنه رفتن برای همیشه اونجا موندن تا از لحظاتشون کنارهم بیشتر لذت ببرن
+خوب اینا چه ربطی به جیمین داشت
÷مشکل از همینجا شروع میشه فقط تهیونگ جیمین از خواسته و قسمم داد که این قضیه بین خودمون بمونه و این رو حتی پدر و مادرش و حتی پدر توهم نمیدونم
+بگو جونگکوک
÷بعد از رفتنشون پدر جیمین از برادرش یعنی عموی جیمین خواست که حواسش به جیمین باشه و چون خودشون رفتن پیش جیمین زندگی کن تا احساس تنهایی نکنه
+خوبب
÷ولی پدرش بعد از ۴ سال جدایی از برادرش نمیدونستم که اون تغییر کرده اون همیشه جیمین و کتک میزنه سرش داد میزنه و بهش سر کوفت میزنه چون فکر میکنه جیمین تلاشی به دست آوردن پول زیاد نمیکنه تا بتونه به گوه کاریای خودش برسه برای همین یه شب وقتی خیلی اتفاقی تو دارو خونه با چشم کبود و بدن اشالوش دیدمش قضیه رو فهمیدم
+حروم زاده چطور جرعت میکنه روش دست بلند کنه ! چرا فقط به پدرش نمیگه جیمین
÷منم بهش گفتم ولی کلا خواهشم کرد چیزی بهش نگم تا نگران بشه و به خدا برگرد چون بلخره به آرامش رسیده کنار مادرش
+خیل خوب بیا فعلا بریم پیش جیمین من اول میرم به خانم مین بگم از طرف قرار داد عذر به خدا بگه یه مشکل ناگهانی پیش اومده جلسه رو به هر زمانی که اون ها بگن موکول میکنیم
÷باشه فقط تهیونگ..
+بله
÷لطفا آروم
+خیل خوب
+"سمت در اتاق رفتم و دستگیره رو پاین کشیدم و وارد اتاق شدم دیدمش که سرشو رو میز گذاشته بود "
×من که خانم مین گفتم نمیخوام کسی رو ببینم و مزاحمت نشن.
+سرتو بیار بالا میخوام ببینمت
×"با شنیدن صدا و لحنه دستوری خیلی ناخداگاه و ناگهانی سرمو بالا آوردم و به روبه رو خیره شدم، بعد که متوجه موقعیتی که توش بودم شدم سریع روم ازش برگردوندم تا چهرم رو نبینه "
×چه ناگهانی چیزی شده ، چیزی نیاز داری ، اگه بابت جلسست ببخشید واقعا نمیتونم بیام هر چ...
+جیمینننن
×"به خاطر اینکه صداش برد بالا یه لحظه لرزه به طنم افتاد ، صدای پاهاش که داشت نزدیک و نزدیک تر میشد و بعد صدای محکم دستش که رو میز فرود اومد "
+برگرد سمت من
×چرا چیشده حالا چرا انقدر دیدن من برات اول صبحی مهم شده اصلا برو بیرون الان منم میام بریم برای جل..
+گفتم میخام صورت لعنتیت رو ببینم ...
×"تاکید عجیبش برای دیدن صورتم خیلی مشکوک بود که یاد زخم، کبودی لبم افتاد ، جئون جونگکوک چیکار کردی ؟ من فکر کردم قرار بین خودمون ببمونه"
×پس جونگکوک بهت گفت
×"بعد از این حرفم دقیقا روبه روی صندلیم و درست داخل دیدم قرار گرفت "
+حرومزاده ، حالیش میکنم
×این به تو ریطی نداره تهیونگ
+ربط داره
×ازت خواهش میکنم چیزی به پدرت نگو
+امکان نداره باید این قضیه حل بشه از جونگکوک تعجب میکنم که چطوری به حرف تو گوش کرده
×"دحشت زده از جام بلند شدم اصلا قرار نبود اجازه پدرم بفهمه اگه بفهمه دیگه اینبار سکته رو میکنه ، با یه قدم خیلی کوته به تهیونگ رسیدم یقشو تو دستم گرفت "
×تو قرار نیست به کسی چیزی بگی فهمیدی دیوونم نکنه تهیونگ این زندگی من به تو هیچ ربطی نداره
+دهنت و ببند
+"به چشماش نگاه کردم میتونستم برق اشک رو توشون ببینم "
×التماست میکنم ... به کسی نگو
+نمیفهمم چرا انقدر اسرای داری از اینکه ازش کتک بخوری لذت میبری
×تو نمیفهمی تهیونگ اصلا هر جور دوست داری فک کن اصلا اره خوشم میاد زندگی خودم تو دخالت نکن
+خفه شو جیمین خفه شو دهنتو ببند انقدر منو عصبیم نکن هر چی که مربوط به تو باشه به من مربوطه به جونگکوک مربوطه هرچیزی راجب تو به ما مربوط فهمیدی پس دهنتو ببند فهمیدی
×چی داری میگی تهیونگ یعنی چی تو نمیفهمی پدرم سکته میکنه اگه بفهمه "و جدا از این اگه عموم بفهمه که پدر فهمیده کار نمیه تمومش رو باهام تموم میکنه احمق پس راحتم بزار "
+پس کمکت می کنم
×نمیشه تهیونگ نمیشه چرا نمیشه فقط ازم متنفر باشی ایگنور کنی برات مهم نباشم؟ فقط مثل قبل رفتار کن این حرفات رفتارت برام غریبیست
+کلا خوشت میاد باهات خشن باشه اره "یقشو گرفتم و محکم بین خودمو دیوار پینش کردم "
+یه حرفمو دوباره تکرار نمیکنم و این یه سوال نبود فقط اطلاع رسانی کردم
×تهیونگ لطفا تو متوجه نیست ازت خواهش
÷تهیونگگ اینجا چه خبر جیمین و ول کن بهت چی گفتم ها ازت چی خواستم
+استراحت کن ، جانگکوک توام جعبه کمک های اولیه رو بیار این کوفتارو درست کن .
×تهیونگ خواهش میکنم ازت
+اینم قبلا بهت گفتم یه حرف و دوباره تکرار نمیکنم .
×"بهش نگاه کردم که از اتاق خارج میشه حتی فکر اینکه بعد از افشا شدن این قضیه قرار چه اتفاقا میافته باعث پیشد دل آشوب بگیرم و احساس حالت تهوع بهم دست بدم داخل زانو هام خالی شد و همونجوری که به دیوار تکیه دادم بود رو زمین نشستم "
×تو بهم قول دادی جونگکوک................................
عشقای دلم اگه جای گیج شدید بگید توضیح بدم دیگه راجب روند ادامه داستان و مدل ادامش مطمئنم اگه نظری دارید درخواستی دارید یا نظر راجی پارت بعد دارید حتما برام بنویسید خیل تو رویه داستان تاثیر خواهد داشت پس نظرا و سوالاتتون رو بدون هیچ رودربایستی بگین بهم باشه؟
منتظرم!
VOUS LISEZ
ᴘᴀꜱꜱɪɴɢ ᴛɪᴍᴇ ꜱᴘᴇᴇᴅ《𝐕𝐌𝐊》
Fanfictionکاپل = ویمینکوک باید ترسید وقتی همه چیز سریع اتفاق میافته شاید به همون سرعت که به دست میاره از دست بدی ؛)