Part 14

400 96 65
                                    


بعد از گذشت آن شب دوستانه، جونگ‌کوک به خونه‌ی خودش برگشت و تهیونگ نیز بعد از گذراندن تایم استراحتش برگشته بود سر کار...
مثل سابق تمام روز مشغول عکاسی بود و وقت انجام هیچ‌کاری را نداشت.
در این مدت با خواهر کوچک‌ترش صحبت کرده بود تا بعد از تموم شدن مدرسه‌اش برای دانشگاه پیش او بیاید و باهم زندگی کنن.

تهیونگ هیچ وقت زندگی رویایی نداشت اما حاضر بود برای خواهرش بهترین ها را فراهم کند، درست مثل الان که تمام خرج های او را پرداخت میکرد تا دخترک به رویا هایش برسد.

حال در این زمان مشغول انجام کاری بود که روزی رویایش را داشت اما الان احساس پوچی میکرد، انگار تصوری که از شغلش داشت آنچه نبود که تجربه کرد...

خسته از شلوغی اطراف دستی به پیشونیش کشید و نگاهی به ساعتش انداخت، تا پایان کارش یک ساعتی مونده بود.
سرش را بالا گرفت و نگاهش را به افراد داخل اتاق دوخت بدون توجه به دختری که مقابلش ایستاده بود و کتش را مرتب میکرد...

با عقب نشینی دخترک نفسش را به آرومی رها کرد و به سمت صندلی رفت و کنار مدل دیگر ایستاد، ژستی گرفت و با چهره‌ای خونسرد به دوربین مقابلش خیره شد...
فارغ از دیگران به سرعت ژست هایش را تغییر میداد و تنها صدایی که در اتاق میپیچید، صدای تیک دوربین عکاسی بود!

همه در سکوت با حیرت به تهیونگ خیره بودن که به زیبایی ژست میگرفت و اندام مردانه‌اش را به رخ میکشید...
به راستی که او برای این کار ساخته شده بود!

در پایان کار عکاس به تهیونگ نزدیک شد و با لبخند تحسین برانگیزی که به لب داشت گفت:

- واقعا کارتون عالیه آقای کیم!
جُدا از چهره‌ی زیباتون، استعداد عجیبی در هماهنگی حالات اندامتون برای ژست ها دارین

پسرک لبخند زیبایی زد و با فروتنی سرش را کمی خم کرد.

- ممنون از تعریفتون

در همین حین استایلیست به سمت آن دو آمد و کت را از دست تهیونگ گرفت.

- خسته نباشی کارت عالی بود تهیونگ‌شی

- اوه ممنونم لیا
توهم خسته نباشی

دختر لبخند شیرینی زد و همراه تهیونگ به سمت اتاق پُرو رفت،
بعد از تعویض لباس ها از اتاق خارج شد که با مینهو روبه‌رو شد.
منتظر بهش خیره شد که موبایلش را بالا گرفت و به صفحه‌اش اشاره کرد.

- کیم سوکجین باهات تماس گرفته بود تهیونگ

پسر با تعجب موبایلش رو گرفت و نگاهی به تماس از دست رفته‌ی جین انداخت.

- چرا ندادیش بهم

- وسط عکاسی بودی!

تهیونگ ناراحت از اتفاق پیش اومده شماره جین رو گرفت و با استرس شروع به تکون دادن پایش کرد.
با پیچیدن صدای آرام‌بخش جین قلبش به سرعت شروع به تپیدن کرد.

𝗮𝗳𝘁𝗲𝗿 𝘂𝘀 | 𝘁𝗮𝗲𝗷𝗶𝗻Where stories live. Discover now