با گذشتن جین از کنارش، مبهوت به دنبال او دویید.
مقابل پسر بزرگتر ایستاد و با چشمانی تیز شده صورت جین را بررسی کرد.
به راحتی میتوانست از حالات صورتش متوجه بیقراری او شود...- چی اذیتت میکنه هیونگ؟
معذب از سنگینی نگاه تهیونگ سرش را به سمت دیگر چرخاند، نمیدانست چه چیزی به پسرک بگوید، تمام چیزی که در آن زمان باعث آزارش میشد افکار منفی بود که مثل خوره به جانش افتاده بودن.
نفس عمیقی کشید و دستش را روی پیشانیش قرار داد.
- هیچی، فقط نمیخوام اینجا باشم
زیادی شلوغه!پسرک سرگردان از رفتار جین قدمی به عقب برداشت و گفت:
- اگه مشکل اینه میتونیم بریم یه جایی که از اینجا خلوتتر باشه
بیتفاوت سری تکان داد و به سمت ماشین قدم برداشت، تهیونگ نیز با مکث کوتاهی او را همراهی کرد.
در طول مسیر هیچ یک کلمهای به زبان نیاوردن، جین با عذاب وجدان از پنجره به خیابان ها نگاه میکرد بدون اینکه اهمیتی به آنکه مقصدشان کجاست بدهد.بعد از گذشت زمان کوتاهی به پارک جنگلی رسیدن، با خاموش کردن ماشین هر دو پیاده شدن و به سمت محوطهای که نسبت به اطراف خلوتتر بود قدم برداشتن، شانه به شانهی یکدیگر مسیر چراغانی را طی میکردن بدون آنکه سکوت بینشان آزار دهنده باشد...
دست تهیونگ به نرمی دور کمر جین نشست و با فشار کمی او را به سمت درخت نسبتا بزرگی که در نزدیکیشان بود هدایت کرد و هر دو به آرامی روی چمن ها نشستن.
به تَنهی درخت تکیه داد و نگاهش را به نیمرخ جین دوخت که زیر نور ضعیفِ چراغ ها صورتش به زیبایی میدرخشید.- چطور انقدر زیبایی!
متعجب از حرفی که شنیده بود سرش را چرخاند که نگاهش با نگاه شفیتهی تهیونگ تلقی شد.
- چی؟؟
صورت مبهوت جین، حس شیرینی را به قلبش تزریق کرد.
لبخند کوچکی روی صورتش نقش بست و گوشهی چشمانش چین خورد.
کمی به سمت جین خم شد و گفت:- خیلی خوشگلی هیونگ
اَبرو هایش بالا پریدن و گرمایی را در زیر پوستش حس کرد، همان سه کلمه تمام افکار آزاردهنده را از ذهنش دور کرد.
به سرعت سرش را پایین انداخت که سایهی تاریک شب روی صورت افتاد و مانع از دیده شدن گونه های سرخ از خجالتش شد.با نگاهی به اطراف فاصلهی بینشان را کمتر کرد و در نزدیکی صورت جین زمزمه کرد:
- نگاهتو ازم نگیر جین
در آن لحظه اسمش قشنگ تر از هر زمان دیگری بنظر میرسید، نگاهش را به آرامی بالا آورد و به چشمان مشتاقی که از فاصلهی نزدیک تماشایش میکردند خیره شد.
با کم شدن فاصلهی بینشان به عقب خم شد و دستپاچه گفت:
ŞİMDİ OKUDUĞUN
𝗮𝗳𝘁𝗲𝗿 𝘂𝘀 | 𝘁𝗮𝗲𝗷𝗶𝗻
Romantizmafter us | کامل شده" بعد از ما" تو همیشه برای من فرق داشتی! با دیدنت قلبم تُند تر میزد، وقتی نگاهمون بهم گِره میخورد نفسم بند میاومد، حتی دستام میلرزید وقتی لمسشون می...