P1

309 40 31
                                    

فروشگاه شلوغ تر از روزهای گذشته بود. شاید مناسبت خاصی بود که آدم ها میرفتن و میومدن. نمیدونست و اهمیتی هم نداشت.
بارکد روی محصول و از زیر اسکن رد کرد. فاکتور مشتری و به دستش داد و بعد از کشیدن کارت و پرداخت، مشتری جوونش و با نگاهش بدرقه کرد.

انگار آخرین مشتری ها هم رفته بودن. نگاهش و دورتادور فروشگاه چرخوند و وقتی مطمئن شد جدا هیچ کس نیست، نفس آسوده ای کشید.

رفت تا یه ماگ قهوه فوری برای خودش آماده کنه. در حال ریختن آب جوش تو ماگ بود، که صدای زنگوله بالای در به صدا درآمد.
نیم نگاهی به مشتری تازه وارد انداخت. برگشت و به کارش ادامه داد. مقدار زیادی شکر تو قهوه‌اش ریخت تا تلخی اون مایع اذیتش نکنه.

همزمان با هم زدن نوشیدنیش سمت پیشخوان برگشت.
مشتری پشتش بهش بود و داشت مجله های روبه پیشخوان و زیر رو میکرد. خیره به اون قد خمیده با حوصله مشغول نوشیدنیش شد.
ناخودآگاه تیپ اون فرد و آنالیز می‌کرد.
شلوار زاپدار تنگ سیاه_تیشرت سفید که یه کت چرم مشکی روش پوشیده بود، دور گردنش هم گردنبند چوکری دیده میشد که تیغ های فلزی روش برق میزدن. موهای نعنایی کیوتش تضاد بزرگی با اون استایل پانک سرکشانه داشت که جلب توجه می‌کرد.

صدای نچ کردن پسر و شنید و وقتی بلند شد تا سمت دیگه قفسه ها بره تونست نیمه چهره‌ش از زیر ماسک رو صورتش ببینه که اخم پررنگی بین ابروهایش جاخوش کرده بود.

پوزخندی به حالت کلافش زد. صداش امواج شد و به گوش پسر مشتری رسید.
+ میتونم کمکتون کنم؟

پسر سمتش برگشت و انگار تازه متوجه حضور صاحب فروشگاه شده باشه نگاهش و بهش دوخت.
دستپاچه گفت.
_ آمـــم.. آ.آره.. یعنی من دنبال آلبوم اِسنو¹ هستم. همونی که تازه اومده.

ماگش و روی پیشخوان گذاشت و با صدای به ظاهر متأسفی گفت.
+ پرفروش تمرین آلبوم سال.. دیر اومدی پسر. آخرین دونش و همین نیم ساعت پیش فروختم.

لب های پسر آویزون شد و چشاش برق ناراحتی به خود گرفتن. نفس آه مانندی کشید.
_ بازم دیر رسیدم. این هفته جدا رو بدشانسی بودم. هر جا میرفتم تا بخرمش همین جمله نصیبم میشد.
دستی به موهای آدامسیش کشید.
_ لعنتی. معذرت می‌خوام. دیگه میرم.

+ اگه بخوای میتونم از بار بعدی یه دونه برات نگه دارم.
با پیشنهاد جیمین، چشم های یونگی ستاره بارون شد و با ذوق سمتش رفت.
_جدی میگی؟ این کار رو برام میکنی؟

لبخند مصنوعی روی لب های جیمین جا خوش کرد که چشم های سردش و هلالی نشون داد.
+ آره. این لطف و در حقت میکنم.

یونگی رو پا بند نبود. با هول و ولا شمارش و روی یه برگه نوشت و روی پیشخوان سمت جیمین هل داد.
_ پس لطفاً وقتی سری جدید آلبوم اسنو رو آوردی باهام تماس بگیر.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jul 20 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Cold eyes that laughed Where stories live. Discover now