P 00

519 44 5
                                    

     *برشی از آینده*

  پوزخندی به پسری که زیرش گیر افتاده بود زد. چطور میتونست بی باکانه خودش و تسلیم کنه و اجازه بده جیمین تن و بدنش و به بازی بگیره؟

نگاهی به چشم های خمارش انداخت. یونگی گفته بود هر موقع میبیندش مست میشه. مست چشم های سردش، مست لمس هاش، مست صداش...
نوک انگشتش از لاله گوش یونگی گذشت، خط فکش و بعد قوص گردنش، به ترقوش که رسید مکث کرد.

یونگی نفس های تندی میکشید. چشم هاش و بسته بود و با تمام وجود عصب های حسیش و به کار گرفته بود تا سردی پوست جیمین روی بدنش و به جون بخره.
چقدر بیتاب بود. چقدر بیشتر میخواست.!
بازوهاش بالا رفتن و دور گردن جیمین حلقه شدن تا اون و به خودش نزدیکتر حس کنه. عطر سردش و به ریه کشید. ای کاش جیمین میبوسیدتش. ای کاش بدنش و فتح میکرد.

انگار پسر حرف های نگفته تو چشماش و به راحتی خوند. چون بالاخره بعد از سکوت طولانیش اجازه داد صدای بم شده از مستیش، گوش یونگی رو نوازش کنن و همه حواسش و به بازی بگیرن.
+ انقدر من و میخوای که حاضری به دست و پام بیوفتی یونگی؟
لعنت به اون نگاه مغرورش. تا کی میخواست قلب عاشقش و به سخره بگیره و پس بزنه.
_ انقدر راحت احساساتم و بی ارزش جلوه میدی؟

مثل جیمین و با لحن دلخوری گفت. حلقه بازوهاش شل شد و دستاش رو شونه های جیمین قرار گرفت تا اون و عقب برونه.
پسر حتی میلی متری هم تکون نخورد. نگاهش هنوز سرد و نفوذ ناپذیر بود.

جوری یونگی رو نگاه میکرد که پسر زیرش معذب شد. بی توجه بهش گفت.
+ میتونم برات سکس پارتنر خوبی باشم. اما نمیتونم عاشق پیشه بشم. ازم نخواه یونگی. عشق برای من معنا نداره.
_ داری میگی هرزت باشم؟ مگه همه چیز سکسه؟ تو حتی به رابطمون یه فرصت هم ندادی. بعد از این که پیشنهادم و قبول کردی یه هفته گم و گور شدی. حالا من باید تو پارتی اکست ببینمت و ازم بخوای تا هرزت باشم؟ پارک جیمین تو خیلی احقمی.

پسر و هل داد تا از زیرش بیرون بیاد. جیمین مچ دستش و گرفت و اجازه بلند شدن نداد. دوباره روی تخت انداختش و روش خیمه زد. پاهاش قفل کرد تا راه فرارش و ببنده. دست هاشم بالای سرش پین تخت کرد تا حتی نتونه یه میلی متر جدا بشه.

چشماش تاس خون بود. یونگی نمیتونست تشخیص بده این سرخی چشماش به خاطر مستیه یا عصبانیت، شاید هم بیخوابی.!
آخه اون احمق مشکل بیخوابی داشت.
آخرین بار انقدر اون و تو آغوش گرفت و موهاش و نوازش داد تا چشمای جیمین دل به گرم شدن دادن و به خواب رفتن.

صداش بم تر از لحظه پیش بود و تیره یونگی و به لرزه مینداخت. اون کنترل زیادی روی افکار و احساسات و حتی بدن یونگی داشت.
+ کی بهت اجازه داد که بری؟ تو روی این رابطه اصرار داشتی منم قبول کردم. اما از الان دارم بهت میگم.. رابطه داشتن با من آسون نیست. من برات دوست پسر رمانتیکی نیستم. حتی ممکنه مثل این یه هفته به امون خدا ولت کنم بدون اینکه خبری ازت بگیرم. با این حال میخوای ادامه بدی؟ اینجوری میخوای خودت و تحقیر کنی؟ اصلا عزت نفس و مردونگیت کجا رفته مین یونگی؟

تن صداش هر لحظه بالا میرفت. حتی بیس تند و بلند آهنگی که تو گوششون نبض میزد هم بین فریادهای جیمین گم شده بود.
+ اصلا بهم بگو چرا.. چرا باید دل به دلم بدی؟. چرا پسر اون مین آشعال باید بیاد و بگه ازم خوشش میاد؟ چرا توی عوضی باید جلو چشمام انقدر خواستنی باشی؟.. که نتونم حتی یه لحظه هم ازت دور بمونم.!

سرش و تو سینه گرم یونگی پنهان کرد تا نگاه مبهوت پسر و نبینه. تا یونگی اشک حلقه زده تو چشماش و نبینه. که این اعترافی که رو قلبش سنگینی میکرد کمتر رنگ واقعیت بگیره.

+ جهنم بود.. تمام این هفت روز و.. ثانیه به ثانیش.. فقط به تو فکر میکردم. لعنت بهت مین یونگی. چکار با قلبم کردی. داری من و نابود میکنی.

یونگی با ناباوری صورت ملتهب جیمین و قاب گرفت. مجبورش کرد سرش وبالا بیاره تا بتونه ببینتش. در برابر گریه کردن مقاومت میکرد و این صورت بی نقصش و سرخ کرده بود.
شصت دستاش روی پلکاش خزید تا از سنگینی اون قطره ها نجاتش بده.

با لب های لرزون از هیجان اعترافی که گرفته بود زمزمه کرد.
_ احمقی پارک جیمین. تو یه احمق به تمام معنایی.
فاصله انداختن بینشون بی معنی شد. صبر یونگی لبریز بود و جیمین هم قصدی برای کناره گرفتن نداشت.    
حالا وقت به آغوش گرفتن لبهاشون بود.

لب های سردی که روی لب های بیتاب قرار گرفت و بوسه گرمی  مهمونش کرد.
زبون خیسش و روی لب های یونگی کشید و اون های لیسید. بیشتر از مکیدنشون، عاشق لیسیدن یونگی بود. اون پسر زیادی شیرین بود. زیادی تو آغوشش گرم و نرم بود. اون پسر برای جیمین زیادی بود.

یونگی اهمیتی به بوسه های ملایم جیمین نداد. لب های گوشتیش و به دندون گرفت تا بوسه شون عمیق و خشن تر کنه. حالا که پارک جیمین و تو آغوشش داشت نمیتونست خوددار بمونه. اون پسر امشب باید بدنش و فتح میکرد. اون باید روحاشون و گره میزد، و تا ابد بین بازوهاش نفس میکشید.! 

^ ^••^ ^

سلـــام نیلی‌رز ها🍃🌻
شبتون بخیر.✨

اول از همه تولد جیمینی موچی مبارک.🤩😍🤩🥳🥳
بزن دست قشنگه رووو👏🏻👏🏻👏🏻🎉💃🕺🏻💃🕺🏻

این مینی پارت هدیه، به مناسبت تولد خفن ترین موچی دنیاست. 🎁🎈
دوسش داشته باشین پلیز💙🥺


کامنت کنید کدوم قسمت و دوست داشتین✏️😁

تا پس فردا که پارت اصلی آپ میشه بدرود👋🏻❤️❤️

ووت یادت نره قشنگم🌟😚

Cold eyes that laughed Where stories live. Discover now