𝕭𝖑𝖔𝖔𝖉🩸

72 8 0
                                    

(خون شیرین)

«اون به طرز غیر ممکنی فوق العاده زیبا به نظر میرسه..»

لب هایی که منحنی به یک لبخند عریضی شکل گرفته بود رو از همه فاصله داد و چشم های هیجان زده اشو متمرکز به اجزای زیبای صورت دختری که وسط اون جمعیت بزرگ مشغول رقصیدن بود کرد.

«اون قدر ها زیبا نیست جینی»

طبق انتظار مردی که با چهره ی یخ زده اش و حالت چشم های بی حوصله اش درحالی که لیوان آبمیوه اشو بین انگشت هاش تکون میداد و چرخش اون مایع سبز رنگ مسخره ارو تماشا میکرد مخالف حرف پسر و گفت.. و بعد ساکت شد..

کیم نگاه عصبی شو بالا گرفت و به چهره ی خونسرد پسر خیره شد.. انگار که این حرف چندان به مذاقش خوش نیومده باشه!

«خوشگله.. خیلی خوشگل!!»

پسر محکم این رو گفت و جای مخالفتی برای فرد کنارش نزاشت چون در ادامه گفت:

«چیزی که من مورد پسندم باشه ارو هیچ کس نمیتونه حرفی روش بیاره..»

پسرک بی حوصله سری تکون داد و با دهن بسته به تایید حرف پسر به دلیل اینکه جای بحث بی خودی نزاشته باشه.. حتی اگر از نظر خودش اون دختر زیبایی چندانی نداشت صدایی از خودش در آورد.. صدایی مثل: هوم!
مهمونی کریسمس بود و سالانه به این مناسبت همه جا جشن برپا میشد از جمله دانشجو های دانشگاه هونیک!
پنجره ها به دلیل گرم بودن فضای داخلی سالن روشون بخار نشسته بود و بیرون از مدرسه روی زمین همه جا سفیدی به چشم میخورد..

«امیدوارم کارمون زیاد طول نکشه.. نمیتونم مهمونی جولیا رو از دست بدم.. تو چطور، میری پارتی جولیا؟»

«نه!»

«کامان پسر.. باید یه حالی به خودمون بدیم.. اینهمه کار خوب نیست.. وسطش یه تفریح نیازه.. میتونیم مواد بکشیم و مثل سگ مست کنیم.. اههه فاک دلم واسه حس و حالش تنگ شده»

جونگوک سری تکون داد.. بالاخره نگاهش رو از اون مایع سبز حوصله سر برگرفت و بالا آورد.. نگاه سرد و چشم های مجذوب کننده اش در همه جای سالن به چرخش در آورد و بالاخره روی چیزی که از نظرش از بقیه آدم ها و وسایل های توی سالن جالب تر به نظر می‌رسید  قرار گرفت.. گوشه ی لبش به حالت تمسخر بالا رفت.. و چشماش برق خاصی رو درونش به وجود آورد

«جداً.. ؟ پارک کریس؟»

با شنیدن حرف جین ابرو هاشو بالا داد و فهمید که پسر رد نگاهش رو دنبال کرده و به اون موجود عوضی رسیده.. در اصل پارک کریس خون آشامی نبود که بتونه همه جا حضور داشته باشه مخصوصاً در منطقه ای که حالا پا گذاشته بود.. مگر اینکه چیزی در سر داشته باشه.. چیزی که جونگوک میدونست چیه و چندان اهمیتی بهش نمی‌داد.. نگاه تاریکش رو از روی پسر بلند تر برداشت و به فرد کنارش داد.. درواقع کیم تهیونگ.. فردی که تنها چند ماه میشد پا به این دانشگاه گذاشته بود و از همه جا بی خبر بود.. در اصل از هر چیزی که باید میدونست تا احتیاط می‌کرد.. احتیاط در برابر ادما.. احتیاط در برابر پارک کریس.. انگار وقت شکار رسیده

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Dec 31, 2023 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Blood hunterWhere stories live. Discover now