Part 1

351 53 10
                                    

دقیق نمی‌دانست؛ اما گمان می‌کرد باید در اوایل بهار به سر ببرند.

زمانی که یخ‌ها آرام‌آرام آب می‌شدند و غنچه‌ها شکفته می‌شدند‌.

وقتی که پرتوهای طلایی رنگ خورشید بر روی رودخانه‌های یخ‌زده می‌تابید و آب زلال رو در رگ‌هایش به جریان می‌انداخت.

صدای آواز پرنده‌ها رو کم‌و‌بیش می‌شنید. با نفس‌های عمیقش، بوی چمن‌های غرق شده در بوسه‌های باران رو حس می‌کرد.

رطوبت خاص هوا اصلا قابل انکار نبود و در کنارش نسیم خنکی، به آهستگی می‌رقصید...

با تمام اینها،هیچ چیز آن لحظه خیال او رو، آرام نمی‌کرد.

هیچ کلمه‌ای، تسلی‌بخش شرایط نبود.

سرنوشت مدت‌ها پیش رقم خورده بود و مقاومت دربرابرش تنها حماقت بود و بس!

هیچ‌چیز تسکین‌دهنده‌ی درد‌ها و زخم‌هایش نبود. او، سهمی از آن زیبایی‌ها نداشت؛ تنها چیزی که عایدش می‌شد همین زخم‌های چرک‌کرده بود.

عفونت‌هایی که مسبب پیشانی تب‌دارش بودند.
روی بازوهایش، ساق‌پایش، کف‌پایش و از همه بدتر و جگرسوزتر کمرش، زخم‌هایی به چشم می‌خورد‌.

زخم‌هایی که در بستری از کبودی‌های نیلی‌رنگ نشسته بودند.

یاقوت‌های کبودی که بر روی تنِ نحیفش حکاکی شده بودند.

بوی خاک و گردوغبار ریه‌های حساسش رو آزرده خاطر می‌کرد و مسبب سرفه‌های گاه‌و‌بی‌گاهش بود.

تن خسته‌اش، همچون لاشه‌ی شکارِ دست دومی از سقف آویزان بود. به طوری که مچ دست‌هایش گرفتار زنجیرهای آهنین بود که از یک سو به سقف چوبی محکم شده بودند.

زنجیرهایی که عملا برای شکنجه طراحی شده بودند. برای آسیب رساندن و زخم زدن....

و طعمه رو، جوری به بند می‌انداختند که برای قطع نشدن مچش، مجبور شود روی نوک پنجه‌ی پایش بایستد.

لایه‌ای از عرق روی تنش نشسته بود. بوی سوختگی، خون و ادرار باهم درآمیخته شده بود و روح رو آزار می‌داد.

زمان زیادی بود که آزادش نکرده بودند.رهایش نکرده بودند و این گوشه تنها شکنجه و درد نصیبش شده بود.

طوری که گویی قصد داشتند در خون، عرق و ادرار لعنت‌شده‌اش غرق شود.

تنها چیزی که به لب‌های کبود و پاره‌اش رسیده بود؛ آب گِل‌آلودی و تکه‌نانی خشک بود.

سرنوشت اسیر بیچاره‌ای مثل او بیش از حد دردناک به نظر می‌رسید. اما نه برای مکانی که در آن نفس می‌کشید.

انباری که در آن زندانی و به زنجیر کشیده شده بود؛ نمور و کثیف بود. خون‌های خشک شده روی دیوار و سقف فریاد می‌زد؛ که او، نه اولین مهمان آنجاست؛ و نه آخرینش.

Puɴιsнмᴇɴт Dᴀʏ Where stories live. Discover now