امگای بیچاره وحشت زده "هقی" زیر لب زد و اشکهای بیشتری رو به سمت گونههای کثیف و زخمیاش رها کرد.آلفای شکنجهگری که حالا خون روی صورت زمختش خشک شده بود؛ تنِ لرزانش را به طرف چوب دار هول داد و زیر لب غرید: "از دست این سگها!"
لرز بدی به تن امگا افتاد و از ترس کل تنش به یکباره یخ زد. مرگ درست مقابل چشمانش به انتظار نشسته بود و روح خستهی پسرک تاب و تحمل این درد و زجر را نداشت.
آن لحظه امگا از ته دل آرزو میکرد که ای کاش به نحوی از این مهلکه نجات پیدا کند. البته اگر از اتفاقات بعدی خبر داشت؛ هیچوقت چنین آرزویی نمیکرد. بلکه تنها لحظهشماری میکرد که نفسهای رقتانگیزش پایان یابد.
تهیونگ خبر نداشت که گاهی مخلوقات با برآورده شدن آرزوهایشان شکنجه میشوند.
وقتی پاهای برهنهاش چوبِ خشن زیرپایه را احساس کرد؛ گریهاش شدت گرفت.
دیگر نمیتوانست اطرافش را ببیند؛ درکی هم از اتفاقات پیرامونش نداشت. ترس به طور کل فلجش کرده بود.
با تمام تفاسیر این احساسات کشنده آشنا به نظر میرسیدند. این ترس مهلک گویی قبلا هم میهمان ناخواندهی او بوده.
فلش بک: "یک ماه قبل"
زن لبخندِ خسته و غمگینی زد. و چشمهایش از آسودهخیالی برق محوی زدند؛ گویی از شنیدن همان یک کلمه خوشحال و راضی بود.
_ خب جناب کیم، میشه بفرمایید چند سالتونه؟
تنها چند ثانیه بعد از سوال دوم، فریادهای درون سرش قطع شدند. گویی درون ذهنش هیچ حرفی برای گفتن نداشت.پسرک بیچاره به ناچار به سقف سفید رنگ اتاقش خیره شده بود و ترکهای برشکل روی تن سفیدش را میشمارد.
کمی آن طرفتر در پشت دیوارهای اتاقش صدای گفتوگوی نچندان واضحی حواسش را تحریک میکرد.
صدای بغضآلود زنی به زور شنیده میشد که گویی در حال التماس کردن است.
_ دکتر گفت دچار فراموشی شده. هیچ چیزی رو به خاطر نمیاره. لطفا عزیزم باهاشون صحبت کن. اون وضع خوبی نداره.
صدای خشک و خشنی که نسبتا بلند بود؛ در جواب به گوش رسید. گویی او برخلاف زن قصد حفظ کردن آرامش خانه را نداشت.
_ تو دیوانه شدی! فکر میکنی با یک مشت پاپتی طرف هستی؟ آنها اگر استخوانهای من و تو رو خرد نکنند؛ بزرگواری کردند._ من نمیتونم به این کار رضایت بدم. من هیچکسی رو به اونها تحویل نمیدم.
_ لزومی به رضایت تو نیست. اونها به زودی برای بردنش به اینجا میان.
YOU ARE READING
Puɴιsнмᴇɴт Dᴀʏ
Fanfiction📓 Couᴘʟᴇ: Kooκv, Yooɴмιɴ 🎬 Gᴇɴʀᴇ: Oмᴇԍᴀvᴇʀs, Hᴀʀsн, Sмuт مرا به پای چوب دار بردند؛ بیآنکه بدانند "روز جزا" نزدیک است. ❌تا اطلاع ثانوی متوقف شده Writen by: Min_Melonia