در حالیکه خورشید از افق لاجوردی سر برمیکرد و دستی بر سر مرداب میکشید.
تن خسته و زخمیاش روی چمنهای سبزکبود کشیده میشد و صدای زیر پرندگان به تدریج تیزتر و گوشخراشتر در گوشش همچون ناقوس مرگ تداعی میشد.
هوا به سنگینی یک لحاف پشمی بود و با همهی سنگینی خود بر درختان انبوه جنگل سایه انداخته بود.
تن نحیف و شکنندهاش بیهیچ مراعاتی به سوی مقصدی نامشخص کشیده میشد و قلب لرزان امگا همچون گنجشگکی بیچاره بیقراری میکرد.
دستان زخمیاش بین چنگالهای مرد فشرده میشد و خون از بین زخمهای قدیمی سرباز کرده؛ بر روی پوست رنگپریدهاش میغلتید.
گوشهای خستهاش میتوانست صدای ناسزاهای بیشرمانهی شکنجهگر را بشنود و مزه مزهشان کند.
تلخ و گزنده بود و دردش همچون زهری مهلک درون تن بیپناهش کشنده میشد.با تمام اینها سخت باور داشت که باید از این سرنوشت بگریزد. این دردها و زخمها را نمیخواست و دلش برای لحظهای آزادی پر میکشید.
باید شجاع و جسور باقی میماند؛ همانطور که مادرش گفته بود. نمیتوانست قولش را زیر پا لگدمال کند.
نگاهی به چهرهی زشت و رعبآور آلفا انداخت. یکی از کسانی که این چند روز به رنج و زخمهایش اضافه میکردند.
خشم و نفرت درونش زبانه کشید و با صدایی که حتی برای خودش ناآشنا بود؛ غرید: "برو به جهنم"
سرش را با شتاب جلو برد و صدای شکستن استخوان دماغ آلفا و دردی که در پیشانیاش حکمفرما شد؛ نوید آزادی بود.
هرچند که از فشار دستهای اون آلفای کارکشته بر روی بازوان نحیفش کم نشد؛ اما اندک نور امیدی بر خیال تاریکش تابید.
بوی گس خون زیر دماغش پیچید و چهرهی آلفا غرق در رنگ سرخ شد.
با نفرت تکان شدیدی به بدنش داد و این دفعه وسط پای آلفا را هدف قرار داد و با زانوی خستهاش ضربهای غیرمنتظره مهمانش کرد.
آلفای ضربدیده صبرش به سر آمده بود. بازوهای نحیفش را رها کرد و در عوض چنگی به موهای کثیف و چربش زد و دم گوشش غرید: "خیلی مشتاق مرگی امگای حرومزاده؟"
نمیتوانست تسلیم شود؛ نه حالا که تا یک قدمی رهایی رفته بود. تکان دیگری به تنش داد و با دستهایی که حالا آزاد بودند ضربه محکمی به چشمهای آلفا زد.
در یک لحظه موهایش از چنگال آلفا رها و فرصت برای فرار مهیا شد.
هر چه توان در بدن خستهاش مانده بود به پاهایش داد و به سمت مخالف دوید.
ESTÁS LEYENDO
Puɴιsнмᴇɴт Dᴀʏ
Fanfic📓 Couᴘʟᴇ: Kooκv, Yooɴмιɴ 🎬 Gᴇɴʀᴇ: Oмᴇԍᴀvᴇʀs, Hᴀʀsн, Sмuт مرا به پای چوب دار بردند؛ بیآنکه بدانند "روز جزا" نزدیک است. ❌تا اطلاع ثانوی متوقف شده Writen by: Min_Melonia